در محضر بزرگان/ سبب مغفرت دو چيز است!
تاریخ انتشار: 95/05/05 13:30
مفسر گران قدر قرآن کريم، علامه طباطبايي مي فرمايد:
«ان ا... يغفر الذنوب جميعا...» خدا همه گناهان را مي آمرزد؛ اين جمله نهي از نااميدي را تعليل نموده و نيز اعلام مي دارد که تمامي گناهان قابل آمرزشند پس مغفرت خدا عام است، ليکن آمرزش گناهان هر کسي سبب مي خواهد و به طور گزاف نمي باشد و آن چه که قرآن سبب مغفرت معرفي فرموده دو چيز است: يکي شفاعت... و يکي هم توبه.
حال ببينيم در جمله مورد بحث که گفتيم خطاب در آن به عموم بندگان خدا اعم از مشرک و مومن است، کدام يک از اين دو سبب آمرزش است؟ به طور مسلم شفاعت نمي تواند باشد، چون شفاعت به نص قرآن کريم در آياتي چند شامل شرک نمي گردد... يعني (قرآن) مي فرمايد کمتر از شرک را براي کساني که شفيع داشته باشند مي آمرزد. ناگزير از آن دو سبب فقط توبه مي ماند و کلام خداي تعالي هم صريح در اين است که خدا همه گناهان حتي شرک در محضر بزرگان/ سبب مغفرت دو چيز است!
تاریخ انتشار: 95/05/05 13:30
مفسر گران قدر قرآن کريم، علامه طباطبايي مي فرمايد:
«ان ا... يغفر الذنوب جميعا...» خدا همه گناهان را مي آمرزد؛ اين جمله نهي از نااميدي را تعليل نموده و نيز اعلام مي دارد که تمامي گناهان قابل آمرزشند پس مغفرت خدا عام است، ليکن آمرزش گناهان هر کسي سبب مي خواهد و به طور گزاف نمي باشد و آن چه که قرآن سبب مغفرت معرفي فرموده دو چيز است: يکي شفاعت... و يکي هم توبه.
حال ببينيم در جمله مورد بحث که گفتيم خطاب در آن به عموم بندگان خدا اعم از مشرک و مومن است، کدام يک از اين دو سبب آمرزش است؟ به طور مسلم شفاعت نمي تواند باشد، چون شفاعت به نص قرآن کريم در آياتي چند شامل شرک نمي گردد... يعني (قرآن) مي فرمايد کمتر از شرک را براي کساني که شفيع داشته باشند مي آمرزد. ناگزير از آن دو سبب فقط توبه مي ماند و کلام خداي تعالي هم صريح در اين است که خدا همه گناهان حتي شرک را هم با توبه مي آمرزد.»
تفسير الميزان
داستان هاي واقعي/ روايت سيدآزادگان از ارادت افسر بعثي به امام(ره)!
تاریخ انتشار: 95/05/07 13:24
آزادگان دفاع مقدس/ روايت سيدآزادگان (سيد علياکبر ابوترابيفرد) از ارادت افسر بعثي به امام(ره):
عبدالرحيم ،افسر بعثي در ماه هاي اوليه [در تکريت۵]بسيار خشونت مي کرد و مي گفت:شما قهرمان پروري کرديد و من نمي گذارم هيچ کدام از شما سالم به ايران برگرديد.
حدود۲سال گذشت و روزي عبدالرحيم گفت: شما در طول سال هاي گذشته خيلي مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار گرفتيد، ولي پايداري و وفاداري خودتان را از دست نداديد. من به عنوان يک افسر بعثي به چنين افرادي افتخار مي کنم.
به خاطر دارم که يک روز در اردوگاه تکريت مرا صدا کردند و چشمم را بستند و از اردوگاه بيرون بردند. فکر کردم مي خواهند مرا به بغداد ببرند. مرا تا حدود۳۰۰متري بيرون اردوگاه بردند.
آنجا صداي افسر بعثي ،ستوان عبدالرحيم را شنيدم که گفت: چه کسي به شما گفته چشم ابوترابي را ببنديد؟
آنها چشمم را باز کردند. عبدالرحيم مرا محترمانه داخل ساختماني برد. هيچ فرد ديگري آنجا نبود. نشستيم و عبدالرحيم گفت: در اين ساختمان جز من و تو و خدا کسي ديگري نيست و من تو را مي شناسم که وابستگي ات به خميني و جمهوري اسلامي زياد است. ما اين را مي دانيم و مسئله تازه اي نيست. من مي خواهم که آنچه را شما از ويژگي هاي اخلاقي او مي داني برايم بگويي، مرتب قسم مي خورد که: من قصد درست کردن پرونده براي شما ندارم.
بسم الله را گفتم و آرام آرام صحبت را آغاز نمودم و در مورد حضرت امام مطلبي را بيان کردم. در بين صحبت هايم، چند مرتبه به او گفتم: فکر نکن من گزافه گويي مي کنم! ولي او گفت: من مطمئنم که شما کمتر از آنچه که هست مي گويي و عظمت رهبر شما بيش از اينها است.
از آن پس هر چه ما از شجاعت، صلابت، روحيه سازش ناپذيري با دشمن وعظمت روحي حضرت امام مي گفتيم،او با تکان دادن سر تصديق مي کرد و گاهي هم مي گفت: من مي دانم که رهبر شما کمالاتش بيش از اينها است.
جلسه ما حدود دو ساعت به درازا کشيد.او پس از ۳روز مجدداً مرا برد و در ادامه جلسه قبل،اصرار مي کرد که در مورد حضرت امام صحبت کنم. من نيز در اين مورد برخي از ويژگي هاي حضرت اما م را براي او بازگو کردم و او هم همه را تصديق کرد.
تاریخ انتشار: 95/05/05 15:45
شهر حديث/ امام رضا عليه السلام :
خداوند دزدى کردن را حرام فرمود ، چون اگر مباح بود موجب تباهى اموال و آدم کشى مىشد و به خاطر اين که غصب اموال يکديگرمايه کشتار ودرگيرى و حسد ورزى نسبت به يکديگر مى شود و نيز چون موجب مى شود که تجارت و پيشه ورى ترک شود و اموال و ثروتهاى ناحقّ و ناروا به دست آيد .
و علّت بريدن دست راست دزد آن است که وى با دست راست خود با اشياء تماس دارد و اين دست بهترين و کار آمدترين عضو بدن اوست.پس بريدن آن کيفرى است براى دزد و درس عبرتى است براى ديگران که درصدد تصرف اموال از راه غير حلال بر نيايند و نيز چون بيشتر با دست راستش مرتکب دزدى مى شود .
نور الثقلين : 1 / 627 / 183 منتخب ميزان الحکمة : 272
سبک شمردن نماز و آثار آن
تاریخ انتشار: 95/05/09 18:50
بيتوته/ شکي نيست که بي اعتنايي به نماز گناهي است بزرگ. بنابراين شناسايي مصاديق اين تحقير ناپسند، مقدمه پرهيز از اين عصيان نابخشودني است. عناوين زير از مصاديق سبک شمردن نماز است.
الف) تأخير نماز: امام صادق ـ عليه السلام ـ در تفسير آيهي شريفهي قرآن، که در ارتباط با مذمت بي اعتنايي به نماز نازل گرديده است ميفرمايد:
«تاخير الصّلاة عن اوّل وقتها لغير عذرٍ»
مراد از بي اعتنايي به نماز، «تأخير آن از اول وقت بدون عذر است.»
البته روشن است که مراد از عذر، ضرورتي است که بصورت اورژانسي پيش آيد و قابل تأخير نباشد و الاّ بايد به کار گفت نماز دارم نه به نماز بگوييم کار دارم.
ب) عدم رعايت آداب آن در خلوت: پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در روايتي چنين ميفرمايد:
»من احسن صَلَوتَهُ حين يَراهُ النّاسُ و أَساءَها حينَ يَخلُوا فتلک استهانةٌ»
يعني: «آن کس که در مقابل مردم با دقت نماز بخواند و در خلوت بدون دقت نماز گزارد به نماز بي اعتنايي کرده است.«
مروري بر نمازهاي خلوت و جلوت ما، روشن مينمايد که آيا احترام و توجه ما به نماز بيشتر بوده است يا به ناظران صحنهي نماز.
ج) فراهم نکردن مقدمات نماز قبل از اذان: در روايت ديگري ميفرمايد: کسي که وضوي نماز را تا وقت اذان به تأخير اندازد او به نماز بي اعتنايي کرده است. آري کسي که به کار اهميت ميدهد، قبل از رسيدن وقت آن، مقدمات انجام آن را فراهم ميکند. کدام ملاقات و ميهماني است که وقت آن فرا رسيده باشد و ما هنوز در فکر پوشيدن لباس و يا آماده کردن شرايط آن باشيم؟!
د) عدم يادگيري معاني: آيا ندانستن معاني الفاظي که روزانه ده بار در نماز تکرار ميشود به معني بي اعتنايي به نماز نيست؟! آيا اگر ما براي طرف گفتگوي خويش در نماز اهميتي قائل باشيم در فکر اين نخواهيم بود که محتوا و مضمون مذاکره و نجواي خود را بفهميم و با ادراک صحيح به سخن در برابر او بايستيم؟! چگونه ممکن است با اقامت کوتاه در يک کشور، تا حدودي به زبان مردم آنجا آشنا ميشويم و با يکي دو بار عبور از مسيري، نام و نشان آن را فرا گيريم و در برخورد با هر بنايي از اسم و باني و مشخصات آن جويا شويم اما هيچکدام از اين توجهات و حساسيتها در مورد نماز اعمال نشود؟! آيا اينها به معني بي اعتنايي به نماز نيست؟! چگونه ميتوانيم پاسخگوي اين عباداتي باشيم که محتواي آن جز تحقير خداوند رب العالمين نيست؟! اينجاست که امام حسين ـ عليه السلام ـ به خداوند تبارک و تعالي عرض ميکند:
»الهي مَن کانَت محاسِنُه مَساوِي فکيف لايکونُ مَساوِيه مَساوِي«
يعني: «خدايا آن کس که اعمال به ظاهر نيک او گناه است پس چگونه گناهان او گناه نباشد؟!«
فرق نمازگزاراني که در نماز هيچ دردي را احساس نميکنند[5] جز درد فراق دوست، از هيچ حادثهاي مطلع نميشوند،[6] هيچ صدايي را نميشنوند و غرق در لذت با معشوقند، نماز گزاراني که زير شلاق و عليرغم هر گونه تهديد و شکنجه و محدوديتي نماز را بپا ميدارند[7] با کساني که نماز را بار و رنجي ميدانند که در برداشتن و عبور از آن بايد شتاب کرد و در هنگام اقامهي آن با دست و محاسن بازي ميکنند و خميازه ميکشند، فقط در اهتمام و استخفاف به نماز است.
هـ) عجله و شتاب در نماز: سريع خواندن نماز و تبديل اين عبادت به عادتي که همچون عمل ماشين نويسي بدون توجه به معاني و بدون رعايت خشوع و طمأنينه انجام گيرد از نشانههاي ديگر بي توجهي به نماز است. استاد شهيد آيت اللّه مطهري ـ رحمة الله عليه ـ در اين باره ميفرمايد:
»علماي روانشناسي ميگويند: «يک کار همين قدر که براي انسان عادت شد، دو خاصيّت متضاد در آن به وجود ميآيد. هر چه که بر عادت بودنش افزوده شود و تمرين انسان زيادتر گردد، کار، سهلتر و سادهتر انجام ميشود.» يک ماشين نويس که به ماشين نويسي عادت ميکند، هر چه بيشتر عادت ميکند، از توجهش کاسته ميشود. يعني از اينکه اين عمل او يک عمل ارادي و از روي توجّه باشد کاسته ميشود و به يک عمل غير ارادي نزديکتر ميگردد. خاصيّت عادت اين است. اينکه در اسلام به مسألهي نيّت تا اين اندازه توجّه شده، براي جلوگيري از اين است که عبادتها آنچنان عادت نشود که به واسطهي عادت، به يک کار طبيعي و غير ارادي و غير فکري و غير هدفي و کار بدون توّجه که هدف درک نشود و فقط به پيکر عمل توجه گردد تبديل شود.
اينها چيزهايي است که ما تنها در نماز اسلامي به دست ميآوريم و متوّجه ميشويم که بسياري از برنامههاي تربيتي به وسيله اين عبادت و در پيکر اين عبادت پياده ميشود، گذشته از اينکه خود اين عمل، پرورش عشق و محبّت خدا و معنويّت در انسان است، که اين روح عبادت است.»
مردي در حضور امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ نماز خود را با شتاب به جا ميآورد. حضرت نگاهي به او کرده و فرمود: چند وقت است اينگونه نماز ميخواني؟ او گفت: مدت هاست. حضرت فرمود: مَثَل تو نزد خداوند مثل کلاغي است (که منقار بر زمين ميکوبد. سجده تو خضوع در برابر خدا نيست. منقار به زمين کوبيدن است) اگر اينگونه بميري بر غير ملت و دين پيامبر اکرم، مردهاي. سپس حضرت در مورد کم گذاشتن در نماز فرمود: به درستي که دزدترين مردم کسي است که از نمازش بدزدد.
برخي از پيامدهاي استخفاف و بي توجهي به نماز
1ـ قهر و قطع رابطه با عترت:
امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ در يک بيان قهرآميز، با صراحت چنين خطاب فرمودند:
»ليس مِنّي مَن ضَيَّعَ الصّلاة»
يعني: «آن کس که نماز را تضييع نمايد از من نيست.«
امام صادق ـ عليه السلام ـ در بيان معياري براي شناسايي افرادي که با آن حضرت پيوند مکتبي دارند چنين مي فرمايند
»اِمتَحِنُوا شِيعَتَنا عِندَ مواقيت الصلوة کيف محافظتهم عليها«
يعني: «شيعيان ما را از دقت آنان در انجام به موقع نمازها شناسايي کنيد.«
در روايت مشهور ديگري حضرتش سهل انگاري در مسئلهي نماز و استخفاف به آن را موجب محروميت از شفاعت خاندان عترت و طهارت در روز قيامت شمردند پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز در بياني ديگر ميفرمايند:
»مَن استَخَفَّ بالصّلاة لا يَرِدُ عَليَّ الحوضَ لا و اللّه«
يعني: «آن کس که نماز را سبک شمارد (به خدا قسم) روز قيامت در کنار حوض کوثر، با من ملاقات نخواهد کرد.»
اين تأکيد و بيان همراه با قسم، حکايت از عمق فاصله بين پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و نماز گزاراني که به نماز اهميت نميدهند دارد.
2ـ غضب خداوند:
قرآن کريم با نکوهش افرادي که نماز را ضايع ميکنند[14] يا نسبت به آن بياعتنا هستند.[15] مسلمانان را از اين عمل بر حذر ميدارد.
پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه وآله و سلم ـ خطاب به حضرت علي ـ عليه السلام ـ ميفرمايند:
»في تأخيرِها مِن غَيرِ عِلّةٍ غَضَبُ اللّه عزوجل »
يعني: «تأخير نماز از اول وقت بدون دليل، موجب غضب خداوند متعال ميگردد.«
امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرمايند:
» إِذَا قَامَ الْعَبْدُ فِي الصَّلَاةِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمَلَائِکَتِهِ أَمَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِي کَأَنَّهُ يَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِيَدِ غَيْرِي أَمَا يَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِيَدِي »
يعني: «وقتي بندهاي نماز خود را با عجله و شتاب به پايان ميبرد و آن را کوتاه ميکند خدا به ملائکه ميفرمايد: آيا نميبينيد بندهي من چگونه نماز خود را کوتاه ميکند گويا ميپندارد که بر آوردن حوائجش به دست غير من است (که اينگونه عجله ميکند.) آيا نمي داند برآوردن حوائجش به دست من است.»
3ـ عدم اجابت دعا و محروميت از دعاي صالحان:
کساني که به نماز به عنوان تکليف و خواست الهي بي توجهي کنند و آن را کوچک بشمارند خداوند نيز به خواستهها و اعمال آنان توجهي نخواهد داشت. پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در روايتي چنين ميفرمايد:
» من تهاون بصلاته من الرجال و النساء ابتلاه الله بخمس عشرة خصلة ... و کل عمل يعمله لا يؤجر عليه و لا يرتفع دعاؤه إلى السماء »
يعني: «هر کس به نمازش بيتوجه باشد و در برابر اعمالش مأجور نميگردد دعايش به آسمان راه نمييابد.«
و در ادامه، ميفرمايند: مشمول دعاي خير صالحين نخواهد بود.
4ـ مضيقه و نارسايي دنيوي:
قهر و غضب خدا و پيامبر نسبت به کساني که نماز را کوچک ميشمارند زيانها و خساراتي بر جاي خواهد نهاد. گر چه ممکن است تارک و يا استخفاف کننده به نماز اين تأثير را درک نکند و متوجه علت مضيقهها و گرفتاريهاي خود نباشد. امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: خداوند برکت را از عمر و روزي کساني که نماز را کوچک ميشمردند بر ميدارد. پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز براي اين گروه از افراد، تهيدستي و نياز را پيش بيني نموده و ميفرمايد:
» قال رسول الله ص عشرون خصلة تورث الفقر ... و الاستخفاف بالصلاة »
يعني: «استخفاف و سبک شمردن نماز موجب فقر و تهيدستي ميشود.»
5ـ سختي احوال قبر و قيامت:
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود: نماز گزاري که نمازش را سبک بشمارد وقتي از قبرش خارج شود خداوند ملکي را بر وي موّکل ميگرداند که او را بر عرصهي قيامت وارونه بر زمين ميکشد و مردم به او نگاه ميکنند و با شدت و سختگيري مورد محاسبه قرار ميگيرد.
سفارش آيت الله قاضي به شاگردانشان چه بود!؟
تاریخ انتشار: 95/05/09 17:31
باشگاه خبرنگاران/ آقاي قاضي به شاگردان خود دستور ميدادند اين دعا را در قنوت نمازهايشان بخوانند:
« اللهم ارزقني حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من يحبّک، والعمل الذي يبلغني إلي حبّک واجعل حبّک احبّ الاشياء إلي. »
خداوندا محبت خود را و محبت کساني را که دوست داري و محبت کسي که تو را دوست دارد و عملي که مرا بسوي محبتت برساند را ؛ روزي ما بفرما و محبت خود را محبوب ترين چيزها نزد ما قرار بده.
فيلسوفي که در راه نور و تشيع به شهادت رسيد
تاریخ انتشار: 95/05/08ت خلاصهاي از زندگاني سهروردي
سهروردي يکي از فلاسفه مهم اسلامي است و موسس يکي از مکاتب مشهور در فلسفه اسلامي به حساب مي آيد. ما به سهروردي ميگوييم «شيخ اشراق» و به مکتب فلسفياي که تاسيس کرد، نام «حکمت اشراق» را مي گزاريم، چون او بر مفهوم شرق و نور و طلوع خورشيدِ ادراک و معرفت تاکيد دارد و فلسفه خود را با اين مبنا ميسازد. اين شيخ جوان که البته به شهادت هم رسيد، از اعجوبههاي تفکر اسلامي است، در حکمت، در عرفان، در تفسير قرآن، در منطق وغيره. او اهل خطه زنجان و روستاي سهرورد است اما دريغ که عظمت فکري او باعث سعايت و کينه شد و نهايتا به دستور صلاح الدين ايوبي و ملک ظاهر به شهادت رسيد. يک نکته جالب اين که سهروردي و فخر رازي هم کلاس بودند و جالب تر آن که يکي از اينها فيلسوف بزرگي است و يکي ديگر از مخالفان سرسخت فلسفه است. بايد کلاس مجدالدين جيلي، کلاس پرهياهويي بوده باشد که هر دو در آن حضور داشتند.
آيا در تاريخ به دين و مذهب شيخ اشراق هم اشاره اي شده است؟
درس او که تمام شد، شروع کرد به سفر و ديدار با مشايخ تصوف و عمر کوتاه پربرکتش را در جستجوي حکمت صرف کرد، تا بتواند حکمت فلسفي را با حکمت عرفاني گره بزند که البته کار بسيار بزرگي هم بود. اين حقيقتجويي در فرد مسلمان راستيني مثل سهروردي اصلا عجيب نيست، به خصوص اگر چنانچه گفتهاند، او را شيعه بدانيم. به هرترتيب، تشيع اساسا با حقيقتطلبي و شهادتطلبي گره خورده است و خود شهادت يک مشاهده است، يعني مشاهده حقيقت است. خلاصه اين که سهروردي در همين عمر اندک خود نيز بسيار پرمايه ظاهر شد، که ما از علم سرشار وي برخوردار شويم از حکمت اشراق بهره ببريم.
آثار حکمي و فلسفي او تا چه حد نشأت گرفته از اسلام و وحي نبوي است؟
درباره او نقل بسيار است که قرآن را به صوت خوش ميخواند و در کودکي با قرآن انيس بوده است. پس انتظاري جز اين نبايد داشت که منبع وحي مهمترين معيار براي تشکيل افکار او باشد، اما اين منبع وحياني بيشک در چارچوب فلسفه خود سهروردي براي سهروردي فهم ميشد. آيه نور براي سهروردي خلاصه تمام حکمه الاشراق است و چه چيزي بيش از اين بايد در تاييد اين سخن داشت که: حکمت سهروردي سراسر از سرچشمه وحي تشکيل شده است. اما نبايد از اين نکته هم غافل بشويم که حقيقت در هر جا که هست «حقيقت» است، ايرانيان از نظر سهروردي اين حقيقت را دريافتند که اصالت با نور است و آن است که تمام ظلمتها را روشن ميکند. يونانيان هم با عقل خودشان به سرچشمه حکمت وصل شده بودند. همين حقيقت قرآني ست که خودش را در انديشههاي انساني، خُردخُرد نشان داده است، و در وجود حضرت ختمي مرتبت جمع شده است. درواقع، کاري که سهروردي ميکند اين است که آن ذوق شهودي که با نور و اصالت نور سروکار دارد را به حکمت مشايي گره ميزند و با استدلال، پيش ميرود. پس بايد بگوييم که سهروردي حکيم مسلماني است که تفسير ذوقي از حقيقت مقدس و درک عقلي از همين حقيقت را بهمثابه دو رشته و ستون از خانه حکمت ميداند و البته ولايت حضرت ختمي مرتبت(ص) و جانشينان او، اين دو رشته معرفت را در خود جمع ميکند. پس حکمت سهروردي را نميتوان بدون ياري گرفتن از منبع وحي درک و تفسير کرد، چنانکه منبع وحي است که در تمام حقيقت ها با مراتب متفاوتشان حضور و بروز دارد. سهروردي کسي است که هر جا حکمت را ميبيند دلش به سمت آن ميل ميکند، همان گونه که حضرت رسول(ص) هم فرمودند که حکمت را بجوييد حتي اگر در چين باشد.
فلسفه سهروردي دقيقا چه ميگويد؟ او چه چيزي به فلسفه افزوده است که او را فيلسوف موسس ميناميم؟
اين سوال شايد مهترين سوالي است که ميشود در باره سهروردي پرسيد. ما پيش از سهروردي دو مکتب داريم، که مدعي کسب و فهم حقيقت هستند؛ يکي حکمت مشا است، و ديگري عرفان. حکمت اشراق خودش را جامع اين دو ميداند. هرچند سهروردي حکمت مشايي را در کامل نميپذيرد و منتقد آن است، اما فلسفهاش خالي از اصطلاحات و فهم مشايي نيز نيست، اما بايد بکوشيم که دريابيم، وقتي ميگويد کامل ترين انسان آن کسي است که جامع حکمت ذوقي و استدلالي است، مقصود او دقيقا چيست؟ «اشراق» در لغت به معناي تابش نور است، اما مطابق با ديدگاه سهروردي اين تابش نور حقيقت است که اشراق واقعي نام دارد. اشراق طلوع خوردشيد جسمي در آسمان مادي نيست، بلکه طلوع حقيقت در نفس ادمي است. به همين دليل سهرودي حکمت خودش را از حکمت بحثي و استدلالي صرف جدا ميداند. حکمت حقيقي حکمت ذوقي است که با تاله و تهذيب همراه است. در منطق، او کوشيده است، در تنظيم مطالب منطقي نوآوري کند، چنانکه در حکمه الاشراق مباحث اصلي را به، دلالت الفاظ، مباحث برهان، و نهايتا به مغالطات لفظي و صوري اختصاص داده است. اين که مغالطات براي سهروردي اينقدر اهميت دارد جاي تعجب ندارد، اما بيشک اين نشان از تلاش براي ايجاد نگرشي جديد به منطق دارد. همچنين تلاشي منطقي براي تعيين معناي تعريف که با دو جنبه منطقي و روانشناختي به آن ميپردازد، اما اين تلاشها نيست که سهروردي را در جايگاه يک فيلسوف موسس معرفي مينمايد؛ بلکه اين دقيقا خود مفهوم نور است که او را در جايگاه يک متفکر اصيل قرار ميدهد. پيش از سهروردي تمام حکما بر «وجود» و اصالت آن تاکيد داشتند، اما سهروردي از اصالت «نور» حرف ميزند. پس بايد بگوييم سهروردي فيلسوف نور است. او وجود را اعتباري و ساخته ذهن ميداند؛ نور که حقيقت داراي مراتب و مشککي فرض ميشود، همان «ادراک» است.
آنچه جالب توجه است اين است که سهروردي از حکماي يوناني و ايراني و اسلامي فراوان، به عنوان کساني نام ميبرد که به عالم نور باور داشتهاند و به اينترتيب، تلاش ميکند اين اعتقاد خود را به وضوح بيان کند که ميان حکمت يونان و حکمت ايران باستان جدايي قائل نمي¬شود و اين نيز از آن بزرگيها و قلندريهاي شيخ اشراق است که اصالت ادراک و «نور ادراک»، او را از تعصب بازداشته است تا حقيقت را به بند نکشد و آن را فقط در نزد قوم و فيلسوف خاصي جستجو نکند؛ بلکه به فرموده قرآن گوش سپرده است که حق از خداوند است، و لذا تمام تلاش سهروردي اين است که سخنان را گوش فرا دهد و از بهترين اين سخنان تبعيت نمايد.
کتاب هايي که درباره سهروردي نوشته شده است
کتابهاي خوب درباره سهروردي کم است، اما ميتوان به منابع چندي اشاره کرد: منابعي مثل شعاع انديشه و شهود در فلسفه سهروردي که استاد ديناني نوشتهاند؛ کتاب ديگري هست به نام «معرفت و اشراق در انديشه سهروردي» اثر استاد حسين ضيايي؛ و همين طور کتابهايي از استاد نصر و هانري کربن مثل «سه حکيم مسلمان».
هیچ وقت فراموش نخواهد شد بی دلیل حاجیان کشورمان توسط آل سعود به خاک و خون کشیده شد آن هم به دستور آل سعود و توسط تک تیرانداز های غربی ، برای همین چند تا از این تصاویر در این پست و پست های بعدی قرار دادیم تا این جنایات خبیثان در ذهن ماها بماند و بعد از این جنایات ، چه کارهایی که نکردند الان هم نامرد هستند اینها مسلمان نیستندکدام مسلمان مهمانش را در خانه اش می کشد ؟ اینها یزید زمان هستند
بازخواني حج خونين ۱۳۶۶/روزي که آلسعود ايرانيان را قتل عام کرد
تاریخ انتشار: 95/05/09 11:25
ميزان/ پليس عربستان سعودي، روز ۹ مردادماه ۱۳۶۶، زائران بيت الله الحرام را که در راهپيمايي برائت از مشرکين شرکت کرده بودند، مورد تهاجم مسلحانه قرار داد و صدها زائر ايراني و غير ايراني را به شهادت رساند.
نهم مرداد 1366 مصادف شده بود با شش ذيحجه که اين روز براي راهپيمايي برائت از مشرکين انتخاب شده بود. آن روزها مراسم برائت از مشرکين در شهر مکه انجام ميشد. سخنراني، ساعت شش بعدازظهر تمام شد و بعد از آن جمعيت مسير راهپيمايي را با شعار عليه آمريکا و اسرائيل به سمت پل حجون در کنار قبرستان ابوطالب طي کرد. نزديک غروب، راهپيمايي تقريبا تمام شده بود و بلندگوها خاموش بود که فاجعه شروع شد.
نظامياني که در خيابانهاي اطراف مستقر بودند لباس پليس عربستان را نپوشيده بودند و يونيفرم ارتشي داشتند. حادثه با چماقهاي پليس عربستان شروع شد. در بين پليسها عدهاي هم با لباس معمولي حاضر بودند و با چماقهاي ميخدار و ميلههاي آهني مردم را ميزدند. بالاي پشتبام ساختمانهاي اطراف، عدهاي با لباس عربي هر چه به دستشان ميرسيد بر سر حاجيان ميانداختند. بلوک، شيشه، سطل شن، کپسول، کولر گازي! عده زيادي بر اثر برخورد جسم سنگين و متلاشي شدن سر، شهيد شده بودند. همه هتلها درهاي ورودي را بسته بودند و فقط ساختماني که فلسطينيها در آن بودند درها را گشوده بود که عدهاي توانستند جان خود را نجات دهند. جمعيت در محاصره سفاکان رژيم آلسعود افتاده بود. ازدحام جمعيت خيلي زياد بود.
بخشي از حجاج ايراني را خانواده شهدا و جانبازان دفاع مقدس تشکيل ميداد. خيلي از شهداي حج خونين، مادر و همسر شهيد بودند. جانبازان بر اثر ضربات چماق از روي صندلي چرخدار بر زمين ميافتادند. آنقدر شلوغ بود که هر کس روي زمين ميافتاد زير دست و پا ميماند.
زماني که پليس مردم را کتک ميزد، عدهاي از چماقداران لباس شخصي سوت و کف ميزدند و هلهله ميکردند. ارتش شروع به تيراندازي کرد. اول اشکآور و گاز سمي خفهکننده. عده زيادي از زنان و کساني که روي زمين افتاده بودند به علت استنشاق گاز خفهکننده شهيد شدند. رگبار گلوله مسلسلهاي دستي به سمت حاجيان گرفته شد. ازدحام آنقدر زياد بود که کسي که گلوله ميخورد شايد روي زمين هم نميافتاد. در بدن بعضي شهدا چندين تير بود. يوزي، کلت، ام-16، حتي بعضي از شهدا با گلولهاي که در پيشانيشان خورده بود شهيد شده بودند. تکتيراندازها با قناسه از بالاي پل مردم را ميزدند.
چهره تکتيراندازها اروپايي بود. چند ماه قبل، ژنرال اولريخ وِگِنِر، آلمانيتبار، مسئول هماهنگي امنيتي شهر مکه شده بود. در روز حادثه سوار بر هليکوپتر بالاي سر جمعيت ديده شده بود. او قبل از اين در عمليات گروه دلتا، در آزادي اسراي لانه جاسوسي آمريکا در تهران شرکت داشت و در تهران مسئول تيم بود که تحت پوشش خبرنگار شبکه ZDF آلمان فعاليت ميکرد.
از روزهاي قبل هماهنگ شده بود که هيچ بيمارستاني در روز نهم مرداد مجروح نپذيرد. آمبولانسهايي که نزديک ميشدند مورد هجوم واقع ميشدند و سربازان با چماق شيشههاي آنها را خورد ميکردند و دکترها و پرستارها را بيرون ميکشيدند و ميزدند. چند آمبولانس توانستند از بين مأمورين عبور کنند و با سرعت مجروحين را سوار کنند. ولي سربازان راه برگشت را بستند و مجروحين را از پشت آمبولانس بيرون ريختند و کتک زدند. عدهاي همان جا شهيد شدند. خيلي از شهدا اول مجروح بودند و به علت عدم رسيدگي شهيد شدند. تيراندازي که تمام شد تا ساعت يازده شب محاصره ادامه داشت. مردم روي زمين نشسته بودند. هر کس بلند ميشد با چماق بر سرش ميزدند.
شب جستجوي خانهبهخانه شروع شد تا کساني که فرار کرده بودند را دستگير کنند. ساعت يازده که محاصره تمام شد، کسي حق نداشت به پيکر شهدا و مجروحين دست بزند. برق خيابان قطع شده بود. آمبولانسهاي درب و داغان وسط خيابان رها شده بود. تقريبا هيچ جسدي سالم نبود؛ همه له شده بود و با چادرهاي مشکي و سفيد زنان که خونآلود و پاره بود پوشيده شده بود. زمين پر از لنگه کفش و دمپايي، تکههاي پاره لباس، خرده شيشه و قلوه سنگ بود. بوي گاز و باروت فضا را پر کرده بود. کف خيابان پر از خون بود. مجروحين و شهدا را روي هم سوار ماشينهايي که شبيه ماشينهاي حمل حيوانات بود ميکردند و ميبردند. رسيدگي به حال مجروحين عجيب بود. شاهدي ديده بود که دست يک زائر ايراني از ناحيه مچ تير خورده بود و او در برابر تصميم پزشکان براي قطع دستش مقاومت ميکرد. اما پزشکان با کمک مأموران امنيتي دست او را قطع کردند.
عربستان تاکيد داشت که در اين اتفاق هيچ گلولهاي از سوي سربازان شليک نشده است و سعي در از بين بردن آثار آن داشت. به همين دليل، اجازه بازديد هيئتهاي ديپلماتيک از شهدا تا چندين روز داده نميشد.
بعدها بررسي هاي به عمل آمده توسط اداره تشخيص هويت و پليس بين الملل جهت تشخيص نحوه شهادت زائران مظلوم بيت الله الحرام دال بر استفاده از اسلحههاي مختلف است و بر خلاف ادعاي جنايتکاران سعودي که منکر استفاده از اسلحه و يا تير اندازي شده اند تعداد زيادي از زائران با تير مستقيم به شهادت رسيدهاند. نتايج به دست آمده به قرار زير است:
1- تيراندازي از فواصل مختلف و اکثراً بيش از 20 متر صورت گرفته است.
2- مسير عبور گلوله اکثراً از بالا به پايين و يا در خط مستقيم بوده است.
3- با توجه به ضايعات ايجاد شده بر روي پيکر شهداٰ سلاح مورد استفاده از انواع مختلف (کمري، مسلسل و تفنگ جنگي يا شکاري از نوع گلوله زني) بوده است.
4- اکثر گلولههاي شليک شده پس از اصابت از بدن شهدا خارج شده است.
5- در بررسيهاي انجام شده بر روي اولين جسدي کمورد بررسي قرار گرفته يک گلوله (نظير گلوله تفنگهاي جنگي) در ناحيه پشت شهيد متوقف گرديده بوده است که از اين ناحيه استخراج و تحت بررسي جهت تعيين نوع سلاح قرار گرفته است.
کانال تلگرامي رهبر انقلاب تصويري از آخرين ديدار رهبر انقلاب با آيتالله مشکيني را منتشر کرده است.
وبلاگ زنده باد ولایت شهادت این امام همام و بزرگوار را محضر آقا امام زمان عج و رهبر معظم انقلاب و شما عزیزان علاقمند به این وبلاگ و همه ولایت مداران تسلیت عرض می نماید وبه همین مناسبت بسته ویژه ایی را در پست های بعدی تدارک دیده است .
در پست بعدی بسته ویژه شهادت امام صادق ع تقدیم شما عریزان می گردد
سلام ما به مدينه به غربت صادق /به مناسبت شهادت امام جعفر صادق (ع)
تاریخ انتشار: 95/05/08 20:53
امروز تقويم ها در سکوت خود فقدان تو را به سوگ نشسته اند،امروز شهادت جانسوز ششمين شمع روشنگر،وصي پيغمبر،ناصر احکام خدا،تجسم اخلاص،صبر،بردباري و درياي عميق علوم لدني،صادق آل محمد(ص)است. 65 سال عاشقانه زيست و 34 سال را صادقانه امامت کرد آنگونه که رؤساي مذاهب در محضرش زانوي ادب مي زدندو وقتي که بزرگواري و صداقتش مثل آفتاب اول صبح مي درخشيد حتي کوردل ترين و سرکش ترين دشمنان خدا به مقام شامخ او اعتراف مي کردند.کوهي از وقار بود،اقيانوسي از حکمت و فضيلت،داراي علمي بسيار و ادبي کامل،گستره اي از رحمت و عبادت که لحظه لحظه حياتش از ياد و نام خدا سبز و سرشار بود.عدالت را از پدرش اميرالمؤمنين(ع) به ارث برده بود،در نيمه شب هاي تاريک مدينه با کوله باري از هديه،مستمندان و بينوايان را دلشاد مي ساخت.اما اندک اندک ديگر لحظه هاي واپسين فرا رسيده،اکنون فرزند ديگري از خاندان آل عبا و عالم دين خدا زهر تلخ دسيسه هاي پليدان را مي نوشد،اينک خوشه هاي زهرآگين کينه منصور دوانيقي،قلب سپيدش را هزار پاره کرده است.آري،روزگار منصور از زهر او تلخ تر بود،زهري که آخرين نفس ها را از رئيس مذهب شيعه گرفت،از اين ماتم و داغ سنگين و جانسوز چشم ملائک خون گريه کرد.آري ديگر ماه صادقانه ستاره ها طلوع نخواهد کرد،ديگر نيمه هاي شب مأمورين سياهدل عباسي،از ديوارهاي خانه ولايت بالا نمي روند و جانشين خدا را از سجاده نماز،«همان نمازي که خود حضرت در آخرين وصيت خويش فرمودند:به شيعيان ما بگوييد شفاعت ما به آنان که نماز را سبک مي شمارند نخواهد رسيد»،با سر و پاي برهنه به دربار جور نمي برند.هنوز کوچه پس کوچه هاي مدينه و عراق به ياد او هستند و داد مظلوميت سر مي دهند،خاک بقيع مناجات هاي شبانه اش را فرياد مي زند و سنگ هايش اشک خشکيده اش را به تفسير مي کشند.هنوز بوي کلاس هاي باصفايش به مشام مي رسد،اي امام علم و ديانت هنوز درس و مدرسه با ياد تو شروع مي شود،اي آموزگار مکتب ارشاد،چقدر شاگرد داشتي ولي افسوس که چقدر تنها بودي.
مختصري از زندگانى حضرت امام صادق (ع)
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام رئيس مذهب جعفرى ( شيعه ) در روز 17ربيع الاول سال 83 هجرى چشم به جهان گشود .
پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش "ام فروه" دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر مىباشد.
کنيه آن حضرت : "ابو عبدالله" و لقبش "صادق" است . حضرت صادق تا سن 12 سالگى معاصر جد گراميش حضرت سجاد بود و مسلما تربيت اوليه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام (ع) از خرمن دانش جدش خوشهچينى کرده است .
پس از رحلت امام چهارم مدت 19 سال نيز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگى کرد و با اين ترتيب 31 سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر يک از آنان در زمان خويش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فيض کسب نور مىنمودند گذرانيد .
دوران قبل از امامت:
در دوران قبل از امامت، حضرت شاهد فعاليتهاي پدر خويش در نشر معارف ديني و تربيت شاگردان وفا دار و با بصيرت بود. امام باقر در مناسبتهاي مختلف به امامت و ولايت فرزندش جعفر صادق تصريح فرموده و شيعيان را پس از خودش به پيروي از او فرا مي خواند. لذا احاديث، زيادي مبني بر نص امامت حضرت صادق نقل شده است.
امام صادق در سال 114 هجري قمري پس از شهادت پدرش در سن 31 سالگي به امامت رسيد. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت امويان که در سال 132 به عمر آن پايان داده شد و اوايل حکومت عباسيان.
عصر امام صادق (ع):
عصر امام صادق (ع) يکى از طوفانىترين ادوار تاريخ اسلام است که از يک سواغتشاشها و انقلابهاى پياپى گروههاى مختلف ، بويژه از طرف خونخواهان امام حسين (ع) رخ مىداد ، که انقلاب "ابو سلمه" در کوفه و "ابو مسلم" در خراسان و ايران از مهمترين آنها بوده است . و همين انقلاب سرانجام حکومت شوم بنى اميه را برانداخت و مردم را از يوغ ستم و بيدادشان رها ساخت . ليکن سرانجام بنى عباس با تردستى و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنى اميه به بنى عباس طوفانىترين و پر هرج و مرج ترين دورانى بود که زندگى امام صادق (ع) را فراگرفته بود .
و از ديگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ايدئولوژيها و عصر تضاد افکار فلسفى و کلامى مختلف بود ، که از برخورد ملتهاى اسلام با مردم کشورهاى فتح شده و نيز روابط مراکز اسلامى با دنياى خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نيز شور و هيجانى براى فهميدن و پژوهش پديد آورده بود .
خلق و خوى حضرت صادق (ع)
حضرت صادق (ع) مانند پدران بزرگوار خود در کليه صفات نيکو و سجاياى اخلاقى سرآمد روزگار بود . حضرت صادق (ع) داراى قلبى روشن به نور الهى و در احسان و انفاق به نيازمندان مانند اجداد خود بود . داراى حکمت و علم وسيع و نفوذ کلام و قدرت بيان بود .
با کمال تواضع و در عين حال با نهايت مناعت طبع کارهاى خود را شخصا انجام مىداد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بيل به دست گرفته ، در مزرعه خود کشاورزى مىکرد و مىفرمود : اگر در اين حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود ، زيرا به کد يمين و عرق جبين آذوقه و معيشت خود و خانوادهام را تأمين مىنمايم .
ابن خلکان مىنويسد : امام صادق (ع) يکى از ائمه دوازدهگانه مذهب اماميه و از سادات اهل بيت رسالت است . از اين جهت به وى صادق مىگفتند که هر چه مىگفت راست و درست بود و فضيلت او مشهورتر از آن است که گفته شود . مالک مىگويد : با حضرت صادق (ع) سفرى به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسيد ، امام صادق ( ع ) حالش تغيير کرد ، نزديک بود از مرکب بيفتد و هر چه مىخواست لبيک بگويد ، صدا در گلويش گير مىکرد . به او گفتم : اى پسر پيغمبر ، ناچار بايد بگويى لبيک ، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگويم لبيک ، مىترسم خداوند در جوابم بگويد : لا لبيک ولا سعديک .
آثار امام صادق (ع):
غالب آثار امام (ع) به عادت معهود عصر، کتابت مستقيم خود ايشان نيست و غالبا املاي امام (ع) يا بازنوشت بعدي مجالس ايشان است. بعضي از آثار نيز منصوب است و قطعي الصدور نيست.
1. از آثار مکتوب امام صادق (ع) رساله به عبدالله نجاشي (غير از نجاشي رجالي) است. نجاشي صاحب رجال معتقد است که تنها تصنيفي که امام به دست خود نوشته اند همين اثر است.
2. رساله اي که شيخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روايت کرده است شامل مباحث فقه و کلام .
3. کتاب معروف به توحيد مفضل، در مباحث خداشناسي و رد دهريه که املاء امام (ع) و کتاب مفضل بن عمر جعفي است.
4. کتاب الاهليلجه که آن نيز روايت مفضل بن عمر است و همانند توحيد مفضل در خداشناسي و اثبات صانع است و تماما در بحارالانوار مندرج است.
5. مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه که منسوب به امام صادق (ع) و بعضي از محققان شيعه از جمله مجلسي، صاحب وسايل (حرعاملي) و صاحب رياض العلما، صدور آن را از ناحيه حضرت رد کرده اند.
6. رساله اي از امام (ع) خطاب به اصحاب که کليني در اول روضه کافي به سندش از اسماعيل بن جابر ابي عبدالله نقل کرده است.
7. رساله اي در باب غنائم و وجوب خمس که در تحف العقول مندرج است.
8. بعضي رسائل که جابربن حيان کوفي از امام (ع) نقل کرده است.
9. کلمات القصار که بعدها به آن نثرالدرد نام داده اند که تماما در تحف العقول آمده است.
10. چندين فقره از وصاياي حضرت خطاب به فرزندش امام موسي کاظم (ع) سفيان شوري، عبدالله بن جندب، ابي جعفر نعمان احول، عنوان بصري، که در حليه الاولياء و تحف العقول ثبت گرديده است.
احاديث گهربار منتخب از امام جعفر صادق (ع)
1. حَديثي حَديثُ ابى ، وَ حَديثُ ابى حَديثُ جَدى ، وَ حَديثُ جَدّىحَديثُ الْحُسَيْنِ، وَ حَديثُ الْحُسَيْنِ حَديثُ الْحَسَنِ، وَ حَديثُ الْحَسَنِحَديثُ اميرِالْمُؤْمِنينَ، وَ حَديثُ اميرَالْمُؤْمِنينَ حَديثُ رَسُولِ اللّهِصلّى اللّه عليه و آله و سلّم ، وَ حَديثُ رَسُولِ اللّهِ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ.(1)
ترجمه
فرمود: سخن و حديث من همانند سخن پدرم مى باشد، و سخن پدرم همچون سخن جدّم ، و سخن جدّم نيز مانند سخن حسين و نيز سخن او با سخن حسن يکى است و سخن حسن همانند سخن اميرالمؤمنين علىّ و کلام او از کلام رسول خدا مى باشد، که سخن رسول اللّه به نقل از سخنخداوند متعال خواهد بود.
2. قالَ عليه السلام : مَنْ حَفِظَ مِنْ شيعَتِنا ارْبَعينَ حَديثا بَعَثَهُ اللّهُيَوْمَ الْقيامَةِ عالِما فَقيها وَلَمْيُعَذِّبْهُ.(2)
ترجمه
فرمود: هرکس از شيعيان ما چهل حديث را حفظ کند و به آن ها عمل نمايد ،خداوند او را دانشمندى فقيه در قيامت محشور مى گرداند و عذاب نمىشود.
3. قالَ عليه السلام : قَضا حاجَةِالْمُؤْمِنِ افْضَلُ مِنْ الْفِ حَجَّةٍمُتَقَبَّلةٍ بِمَناسِکِها، وَ عِتْقِ الْفِ رَقَبَةٍ لِوَجْهِ اللّهِ، وَ حِمْلانِالْفِ فَرَسٍ فى سَبيلِ اللّهِ بِسَرْجِها وَلَحْمِها.(3)
ترجمه
فرمود: برآوردن حوائج و نيازمندى هاى مؤ من از هزار حجّ مقبول و آزادى هزار بنده و فرستادنهزار اسب مجهّز در راه خدا، بالاتر و والاتر است.
4. قالَ عليه السلام : اوَّلُ ما يُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُالصَّلاةُ، فَإ نْ قُبِلَتْقُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ، وَ إ ذا رُدَّتْ، رُدَّ عَلَيْهِ سائِرُعَمَلِهِ.(4)
ترجمه
فرمود: اوّلين محاسبه انسان در پيشگاه خداوند پيرامون نماز است ، پس اگر نمازش قبول شودبقيه عبادات و اعمالش نيز پذيرفته مى گردد وگرنه مردود خواهد شد.
شهادت حضرت صادق عليه السلام:
پس از به قدرت رسيدن عباسيان، همانطور که آن حضرت پيش بيني کرده بود فشار بر شيعيان افزايش يافت و با روي کار آمدن منصور اين فشار به اوج خود رسيد. امام نيز از اين فشار ها مستثني نبود. اين دوران، يعني چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اوليه امامتشان، دوره سختي ها و انزواي دوبارة آن حضرت و حرکت تشيع بود. منصور شيعيان را به شدت تحت کنترل قرار داده بود.
سرانجام کار به جايي رسيد که با تمام فشارها، منصور چاره اي نديد که امام صادق را که رهبر شيعيان بود از ميان بردارد و بنابراين توسط عواملش حضرت را به شهادت رساند. آن حضرت در سن 65 سالگي در سال 148 هجري به شهادت رسيد و در قبرستان معروف بقيع در کنار مرقد پدر و جدّ خودش مدفون گرديد .
در زمينه فضايل و مکارم اخلاقي حضرت صادق روايات و وقايع بسيار زيادي نقل شده است. آن حضرت با رفتار کريمانه و خلق و خوي الهي خود بسياري از افراد را به راه صحيح هدايت فرمود، به گونه اي که پيروان ديگر مکاتب و اديان نيز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند.
"پى نوشتها"
-1جامع الاحاديث الشيعه : ج 1 ص 127 ح 102، بحارالا نوار: ج2، ص 178، ح 28.
2-امالى الصدوق : ص 253.
3-امالى الصدوق : ص 197.
4-وسائل الشيعه : ج 4 ص 34 ح 4442.
5-وسائل الشيعة : ج 8 ص 13.
م