گونههای بیگانه، گونههایی هستند که به دلیل فعالیتهای انسانی جایی خارج از دامنه طبیعی پراکنششان یافت میشوند.
گونههای بیگانه، گونههایی هستند که به دلیل فعالیتهای انسانی جایی خارج از دامنه طبیعی پراکنششان یافت میشوند.
اکثریت قابلملاحظه گونههای بیگانه قادر به استقرار در مکانهایی که به آنها معرفی شدهاند، نیستند چرا که محیطهای جدید از جهت برآورد نیازهای آنها اغلب مساعد نیستند و یا اینکه تعداد این گونهها در محلهای جدید معمولا به حد کافی نمیرسد.
با این وجود درصد مشخصی از گونهها امکان استقرار در محیطهای جدید را به دست میآورند و بسیاری از آنها را هم میتوان به عنوان گونههای مهاجم قلمداد کرد.
گونههای مهاجم، گونههایی هستند که به سرعت در محیط جدید، پراکنده شده و فراوانی آنها نیز افزایش پیدا میکند و این ازدیاد جمعیت ناگهانی گاهی به ضرر گونههای بومی تمام میشود.
گونههای مهاجم توان انقراض گونههای دیگر را دارند
گونههای مهاجم این قابلیت را دارند که به دلیل رقابت بر سر منابع محیطی محدود، گونههای بومی را از زیستگاه اصلیشان برانند. گونههای جانوری معرفیشده به یک زیستگاه میتوانند گونههای بومی را شکار کنند و از این طریق آنها را حتی تا آستانه انقراض هم پیش ببرند یا اینکه آنها را وادار به تغییر زیستگاه کنند در نتیجه اغلب گونههای بومی پس از ورود گونههای مهاجم دیگر، تحمل شرایط جدید را نخواهند داشت. ۴۲ درصد از خطراتی که گونههای در معرض خطر را در آمریکا تهدید میکند، به گونههای مهاجم بیگانه مربوط است و در این میان گونههای گیاهی و پرندگان به ویژه تاثیرات بیشتر و جدیتری را متحمل شدهاند.
لاکپشت گوشقرمز یکی از ۱۰۰ گونه مهاجم شناختهشده در دنیا که متاسفانه به دلیل عدم آگاهی در بسیاری از زیستگاههای طبیعی کشور ما نیز رهاسازی شده است.
در حال حاضر هزاران گونه غیربومی در ایالات متحده آمریکا هستند که باعث بروز ضرر و زیانهایی قریب به ۱۲۰ میلیارد دلار در سال شدهاند، بخش اعظم این خسارتها نیز به کشاورزی، جنگلداری و شیلات وارد شده است. گونههای مهاجم به عنوان مثال همان علفهای هرز کشاورزی خطرناکی هستند که نهتنها میتوانند با نابودی محصولات کشاورزی در ظرف یک سال، دهها میلیارد دلار به کشاورزان ضرر بزنند بلکه علاوه بر آن هزینههای کلان دیگری را هم به دلیل کنترل و مهار علفهای هرز اضافی از طریق مصرف علفکشها به کشاورزان تحمیل میکنند.
طبق دادههای آماری اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت و منابع طبیعی (آییوسیان) بیش از نیمی از کل انقراضهای جانوری اخیر در سرتاسر جهان یا به طور کلی و یا تا حدودی با تاثیرات گونههای مهاجم در ارتباط بوده است. گونههای مهاجم میتوانند از طریق رقابت بر سر منابع محدود، گونههای بومی را از زیستگاه اصلیشان برانند. مهاجمین با شکار گونههای بومی این قابلیت را دارند که آنها را تا مرز انقراض سوق دهند و یا آنقدر زیستگاه را دگرگون کنند که گونههای بومی دیگر قادر به ادامه بقا و ماندگاری نباشند.
سنجابهای ایرانی در خارج از زیستگاه طبیعی
فراوانی بلدرچینهای تپهای شمالی در تگزاس طی یک دوره ۲۰ ساله و پس از ورود یک گونه غیربومی به نام مورچه آتشین سرخ کاهش یافت. مورچههای آتشین به ویژه در مرحله تخمگذاری این قابلیت را دارند که به صورت مستقیم به بلدرچینها حمله کرده و از این طریق مزاحم آنها شوند اما از طرف دیگر میتوانند با بلدرچینها برای به دست آوردن مواد غذایی مثل حشرات هم رقابت کنند.
در سالهای اخیر صید غیرقانونی سنجاب ایرانی از کوههای زاگرس و قاچاق آن به استانهای تهران و البرز و سپس رهاسازی تعدادی از آنها توسط افراد ناآگاه سبب گردید که محدوده مذکور با چالشی زیستمحیطی مواجه شود که نتیجه آن حضور این گونه به صورت آزاد در این دو استان میباشد. موزه سعدآباد تهران و پارک سرخهحصار، مهرشهر و حتی کرج از جمله جولانگاههای این تازه واردین هستند. بحثهایی از آسیب به مزارع و خصوصا باغهای منطقه نیز بر سرزبانهاست که نیاز به بررسی دقیقتر دارد.
سنجابها حیواناتی مقاوم هستند که با ایجاد رقابت و احتمالا با تحتتاثیر قرار دادن سایر گونههای حاضر در زیستگاه مشترک همچون سایر جوندگان، پرندگان و یا تخریب گیاهان میتوانند نهتنها آسیبهای اقتصادی از جمله دستبرد به باغات میوه را به همراه داشته باشند بلکه به واسطه برهم زدن تعادل اکولوژیکی، دردسرهای بسیاری را نیز زمینهسازی کنند. در سالهای اخیر سازمان حفاظت از محیطزیست تدابیر سختگیرانهتری را برای این گونه در نظر گرفته و با صید و فروش این گونه مبارزه میکند.
معرفی گونههای جدید چطور اتفاق میافتد؟
معرفی بسیاری از گونهها با اهداف مختلف شکل میگیرد که البته بسیاری از آنها نیز ناخواسته و ناآگاهانه هستند. مثالهای جالبی را از این دست برای شما تهیه کردهایم:
مهاجران اروپا در گذشته صدها گونه متفاوت از پرندگان و پستانداران اروپایی را با خود به مناطق جدید مهاجرنشین مثل نیوزلند، استرالیا، آمریکای شمالی و جنوب آفریقا بردند. آنها دو هدف از اینکار داشتند: نخست اینکه درصدد بودند تا به نوعی محیط جدید را برای خود مأنوستر کنند و دوم اینکه زمینهسازی برای شکار و صید تفریحی آنها را به سمت اینکار سوق داد. گونههای بیشماری از ماهیان مثل قزلآلا، خارماهی، کپور و … به طور گستردهای جهت تامین خوراک و ماهیگیری تفریحی در آنزمان در محیطهای جدید رهاسازی شدند.
خارماهی، یکی از ماهیانی که خود را به سرعت با محیط جدید سازگار میکند و چاق میشود.
۶ گونه گوزن معرفیشده به طبیعت استرالیا که البته تاکنون توانستهاند بقای خود را حفظ کنند، شاید یکی از شاخصترین مثالها هستند. گوزنهای معرفیشده به استرالیا نهتنها از نظر کشاورزی بر محیط جدید تاثیر گذاشتهاند بلکه حتی خودشان هم از این حضور در محیط بیگانه رنج بردهاند. در دهه ۱۸۶۰م. تعدادی از گوزنهای اهدایی ملکه در حومه شهر ملبورن رهاسازی شد و عواقب این مساله بعدها خود را نشان داد. مالکان و افسران بریتانیایی مقیم استرالیا، روباه سرخ را هم با هدف شکار تفریحی وارد این کشور کرده و در مناطق مختلف رها کردند که همه اینها در جای خود درسهایی را به همراه داشته است.
معرفی خرگوش اروپایی آنچنان خسارتی به مزارع و اکوسیستم کشور استرالیا وارد کرد که دولت نیوساوتولز را در سال ۱۸۸۷ میلادی بر آن شد تا با تعیین جایزهای به ارزش ۲۵ هزار دلار راهکاری موثر و عملی را برای مهار این کلونیهای رو به ازدیاد جستجو کند. در نهایت در سال ۱۹۰۷م. (۱۲۸۶ ه.ش.) دیواری موسوم به دیوار خرگوش به طول چندین کیلومتر در بخش غربی استرالیا و در حدفاصل کیپکروادرن و اسپرنس کشیده شد تا مانع از رسیدن این گونه مهاجم به سایر مناطق کشور شود و آثار تخریب و خسارت را تنها به نیمه محصور محدود کند. دولت استرالیا کماکان با این معضل دست به گریبان است و هر ساله خسارات زیادی را متحمل میشود.
کشتار خرگوشها به عنوان گونه مهاجم در استرالیا
تعداد زیادی از گونههای گیاهی به عنوان گیاهان زینتی، گونههای کشاورزی، گیاهان علوفهای یا حتی تثبیتکننده خاک به مناطق جدید معرفی و در آن مناطق رشد کردهاند. اما واقعیت این است که بسیاری از گونههای مذکور توانستهاند به نوعی از کشتزارها یا آن زیستگاه اولیه موردنظر خارج شده و در جوامع محلی استقرار پیدا کنند. توسعه آبزیپروری همواره با خطر خارج شدن یا اصطلاحا فرار گونههای گیاهی و جانوری از محلهای تعیینشده و مهاجم شدن آنها در محیطهای دریایی و آب شیرین جدید همراه است.
سرخس آزولا جهت بالابردن کیفیت مزارع و از کامبوج واقع در جنوبشرقی آسیا به ایران وارد شد. آزولا در ظاهر بیخطر که خشکشده آن حتی مصرف خوراک دامی دارد، در مرحله مطالعات اولیه از استخرهای مخصوص خارج و ابتدا به انزلی وارد شد و در اندک زمانی به دلیل نداشتن کنترل طبیعی به آنچنان دردسری تبدیل شد که برخی از تالابهای بینالمللی همچون انزلی و دیگر تالابهای از این دست در شمال کشور را مورد تهدید جدی قرار داد و این معضل همچنان به قوت خود باقی است.
گونهها اغلب به صورت غیرعمدی و ناخواسته جابجا میشوند. به عنوان مثال، بذر علفهای هرز اغلب به آسانی و تصادفی همراه با بذرهای تجاری در نواحی جدید کاشته میشوند؛ موشها، مارها و حشرات معمولا مخفیانه و به راحتی سوار کشتیها و هواپیماها میشوند و از این طریق به مناطق دور سفر کرده و مستقر میشوند؛ حتی میکروبهای بیماریزا، انگلها، و حشرات هم به آسانی با گونههای میزبان و ناقل جابجا میشوند. برگ، ریشه یا حتی خاک گلدان میتواند عامل جابجایی خیلی راحت انواع میکروبهای بیماریزا، انگلها و حشرات باشد.
این مساله یکی از مهمترین دلایلی است که باعث شده تا اغلب کشورها در حال حاضر نسبت به ورود میوه یا بذر گیاهان به شدت حساسیت داشته باشند و محمولههای از این دست مسافرین در اکثر فرودگاههای بینالمللی توقیف میشود. دانهها، حشرات و موجودات ذرهبینی کوچک روی کفشها، لباسها و چمدانها نیز میتوانند تنها در ظرف کمتر از چند روز یا ساعت با هواپیماهای جت در سرتاسر جهان جابجا شوند. کشتیها در زمان تردد دائما گونههای مختلف آبزیان بیگانه را در مخازن حمل و همزمان با تخلیه آب توازن تعداد باورنکردنی و زیادی از باکتریها، ویروسها، جلبکها، بیمهرگان و ماهیان کوچک را در نواحی جدید رها میکنند. کشتیهای بزرگ ممکن است بیش از ۱۵۰ هزار تن آب توازن را با خود حمل کنند و لذا بدیهی است که این حجم از آب چه تعداد مسافرین قاچاقی و ناخواسته میکروسکوپی یا حتی بزرگ را میتواند در خود داشته باشد.
یک تجربه تلخ در ایران
آب توازن، همان آبی است که به منظور افزایش پایداری و تعادل کشتی در حین سفر بارگذاری میشود.
یکی دیگر از تجارب مشابه در ایران توسط قارچ خشککننده درختان اوجا و ملچ در جنگلهای هیرکانی رخ داد و دلیل آن نیز ورود چوبهای آلوده به سوسکهای میزبان و حامل این قارچ از روسیه بود که در نهایت نابودی گسترده این دو گونه ارزشمند گیاهی را به دنبال داشت. ملچ درختی است از خانواده نارون که در ناحیه میانبند و بالابند جنگلهای هیرکانی مشاهده میشود. بیماری مرگ نارون یکی از بیماریهای شناختهشده در این درختان است و متاسفانه در حال حاضر پایه بسیاری از درختان ملچ را درگیر کرده و حتی خشکانده است. عامل انتشار قارچ در اصل نوعی سوسک به نام سوسک پوست درخت نارون با نام علمی (Scolytus scolytus) است.
ورود قارچ به ایران به آغاز دهه ۳۰ و ۴۰ ه.ش. یعنی زمانی که بهرهبرداری مدون از جنگلهای شمال آغاز شد، برمیگردد. شواهد امر حاکی از آن است که تخریب گسترده اکوسیستم و ادامه بهرهبرداری صنعتی از جنگلهای هیرکانی به عنوان بازمانده جنگلهای پهنبرگ دوران سوم زمینشناسی که عمر متوسط آن را بیش از یک میلیون سال تخمین زدهاند، سبب شد که این آفت به راحتی از جنگلهای لوه گرگان به سایر نواحی تسری پیدا کند. ظاهرا نخستین رکوردها را از این بیماری در جنگلهای لوه گرگان ثبت کردهاند.
روشهای مختلف کنترل مهاجمین
سوسک پوست درخت نارون
هنگامیکه یک گونه غیربومی تبدیل به مهاجم میشود، یک راهکار معمولی و متعارف رهاسازی یک گونه جانوری از زیستگاه اصلی است؛ به این امید که از آن آفت تغذیه کند و بتواند جمعیت آن آفت را کنترل کند. علیرغم اینکه کنترل بیولوژیکی از این دست میتواند به طرز چشمگیری موفقیتآمیز باشد اما موارد متعددی هم هستند که نشان میدهند اگر آن فاکتور کاندید شده برای کنترل بیولوژیکی نتواند آفت موردنظر را کنترل یا مهار کند یا اگر خود آن گونه معرفیشده به شکلی تبدیل به مهاجم شود، آنگاه این احتمال هم هست که به جای حمله به گونههای موردنظر آفت برعکس به گونههای بومی حمله کند.
به عنوان مثال چندی پیش یک گونه انگل با قابلیت پرواز موسوم به (Compsilura cocinnata) به منظور کنترل شاپرکهای کولی به آمریکای شمالی معرفی شد اما بعدها تحقیقات نشان داد که خود این گونه به انگل بیش از ۲۰۰ گونه بومی بید تبدیل شده، ابعاد مساله به جایی رسید که در بسیاری موارد جمعیت بیدهای بومی به میزان چشمگیری کاهش پیدا کرد. نکته حائز اهمیت این است که برای به حداقل رساندن احتمال چنین تاثیراتی لازم است که حتما گونههایی که قرار است به عنوان عامل کنترل بیولوژیکی به منطقه معرفی شوند، از قبل مورد بررسی و آزمایش قرار گیرند تا مشخص شود که آیا رژیم غذایی آنها صرفا به گونههای موردنظر هدف محدود میشود یا خیر.
شاپرک کولیاکثر نواحی دنیا به شدت تحتتاثیر حضور گونههای بیگانه هستند. در حال حاضر بیش از ۲۰ گونه پستاندار، ۹۷ گونه پرنده، ۱۳۸ گونه ماهی، ۸۸ گونه نرمتن، ۵۰۰۰ گونه گیاه، ۵۳ گونه خزنده و دوزیست و ۴.۵۰۰ گونه حشره و بندپای غیربومی در ایالات متحده آمریکا وجود دارد. اروپا نیز افزون بر ۱۰۰۰ گونه غیربومی دارد که تاثیرات اکولوژیکی و اقتصادی حدود ۱۰ درصدشان شناخته شده است.
هماکنون اکثر تالابهای آمریکای شمالی را گیاهان همیشه سبز غیربومی به طور کامل تحت سیطره خویش درآوردهاند: یک نوع گیاه علفی از تیره حنائیان به نام purple loosestrife (Lythrum salicaria) که در اصل تالابهای اروپا را مغلوب خود ساخت، از این قاره به نواحی شرقی آمریکای شمالی راه یافته و در حال حاضر یکی از معضلات جدی در این منطقه است.
علفهای یک ساله این گیاه اکنون بخشهای پهناوری از مرغزارهای نواحی غربی ایالات متحده آمریکا را پوشانده و احتمال آتشسوزیهای گسترده را نیز در تابستان افزایش دادهاند.
گیاه علفی زیبایی که هماکنون به عنوان گونه مهاجم در بسیاری از تالابهای این قاره یافت میشود.
حشرات معرفیشده نیز خواه تعمدی مانند زنبورعسل اروپایی و یا سوسکچه خرطومدار و خواه تصادفی مثل مورچههای آتشین و بیدهای کولی وارد شوند، میتوانند جمعیتهای بزرگی را تشکیل دهند. تاثیرات ناشی از حضور این نوع حشرات مهاجم بر سایر حشرات بومی میتواند ویرانگر باشد. در برخی نواحی جنوبی ایالات متحده، تنوع حشرات در پی هجوم گونه بیگانه مورچههای آتشین نزدیک به ۴۰ درصد کاهش یافت و البته جمعیتهای مختلف پرندگان بومی نیز کاهش کم و بیش مشابهی را تجربه کردند.
چه گونههایی مهاجم میشوند؟
چرا بعضی گونههای غیربومی خیلی راحت میتوانند بر زیستگاههای جدید چیره شده و گونههای بومی را از آنجا برانند؟ یک دلیل این مساله غیبت شکارچیان طبیعی و انگلهای آنهاست. این گونهها در زیستگاههای اصلی خود شکارچیان و انگلهایی دارند که رشد جمعیت آنها را کنترل و مهار میکند اما چنین مسالهای در زیستگاههای جدید مصداق ندارد. به عنوان مثال خرگوشهایی که به استرالیا معرفی شدند، به شکل مهارناپذیری در آنجا پراکنده شدند. آنها از گیاهان بومی تا آستانه انقراض تغذیه کردند زیرا در آن زیستگاه هیچ عامل موثری که بتواند جمعیت آنها را کنترل کند، وجود نداشت. جزئی از تلاشهای استرالیاییها برای مهار خرگوشها، معرفی بیماریهایی بود که بتوانند جمعیت خرگوشها را کنترل کنند اما در استرالیا یک روال منفی دایم تکرار شده است، معرفی و معرفی مجدد اشتباه.
این امکان همیشه وجود دارد که گونههای غیربومی نسبت به گونههای بومی خیلی بهتر بتوانند از شرایط آشفته زیستگاه به نفع خودشان استفاده کنند. فعالیتهای انسانی طبیعتا باعث اغتشاشاتی میشود که میتواند شرایط محیطی نامساعدی را ایجاد کند به عنوان مثال میتواند میزان مواد مغذی معدنی را افزایش دهد یا احتمال وقوع آتشسوزی را بیشتر کند یا نور بیشتری را در دسترس قرار دهد و همه اینها گاهی به نفع گونههای غیربومی است چرا که آنها بعضی وقتها خیلی بهتر از گونههای بومی میتوانند خودشان را با شرایط جدید وفق دهند.
درواقع، بیشترین تراکم گونههای غیربومی را اغلب میتوان در زیستگاههایی سراغ گرفت که بیشترین تغییرات را بواسطهی فعالیتهای انسانی تجربه کردهاند. هنگامیکه زیستگاهها به دلیل تغییر اقلیم جهانی دگرگون میشوند، بالطبع میزان آسیبپذیری آنها نسبت به تهاجم گونههای غیربومی نیز بیشتر میشود. در یک نتیجهگیری کلی میتوان اینطور گفت که از مجموع تعداد کثیری از گونهها که میتوانند به یک منطقه معرفی شوند، این احتمال بیشتر است که آنهایی که پیشتر تاثیرات منفی خودشان را در جای دیگر نشان دادند، بتوانند به گونه مهاجم تبدیل شوند و تاثیرات حادی را بر محیطهای جدید تحمیل کنند.