ماجراي بليط سه مهندس و سه حسابدار!
تاریخ انتشار: 95/06/08 14:8
آخرين خبر/ سه مهندس و سه حسابدار براي شرکت در يک کنفرانس با قطار به سفر مي روند. در ايستگاه، حسابدارها مي بينند که آن سه مهندس، فقط يک بليت مي خرند. يکي از حسابدارها مي پرسد:
«چگونه شما سه نفر مي خواهيد با يک بليت مسافرت کنيد؟» يکي از مهندس ها پاسخ مي دهد: «ببين و تماشا کن!» همگي سوار قطار مي شوند. حسابدارها در صندلي خودشان مي نشينند، اما هر سه مهندس در يکي از دستشويي ها مي چپند و درب را پشت سرشان مي بندند. اندکي پس از حرکت قطار، رئيس قطار در حال جمع آوري بليت ها پيدايش مي شود. او درب دستشويي را مي زند و مي گويد: «بليت، لطفا.» درب فقط اندکي باز مي شود و يک دست که بليت را نگاه داشته از شکاف در خارج مي شود. رئيس قطار بليت را مي گيرد و مي رود. حسابدارها اين اتفاق را مي بينند و قبول مي کنند که ايده خيلي زيرکانه اي است.
به همين خاطر بعد از کنفرانس، حسابدارها تصميم مي گيرند که در مسير برگشت از کار مهندس ها تقليد کنند و پول خود را صرفه جويي نمايند. آن ها وقتي به ايستگاه مي رسند، فقط يک بليت براي مسير بازگشت مي خرند. اما در کمال تعجب مي بينند که مهندس ها اصلا بليتي نمي خرند. يکي از حسابدارهاي بهت زده مي گويد: «چگونه مي خواهيد بدون بليت مسافرت کنيد؟» يکي از مهندس ها پاسخ مي دهد:
«ببين و تماشا کن!» وقتي سوار قطار مي شوند، سه حسابدار در يکي از دستشويي ها و سه مهندس در يکي ديگر از دستشويي هاي همان نزديکي مي چپند. قطار حرکت مي کند.
اندکي بعد يکي از مهندس ها از دستشويي خارج مي شود و به سمت دستشويي اي که حسابدارها در آن پنهان شده بودند مي رود. درب را مي زند و مي گويد: «بليت لطفا…!»