بسم الله الرحمن الرحیم
🔶داستان واقعی به نقل از امام باقر علیهالسلام درباره زنی بدکار که به منزل یک عابد رفت و موفق شد او را وسوسه کند، اما آن عابد ناگهان به خودش آمد و خود را تنبیه سختی کرد
🔹زنی بدکار به سمت جوانانی از بنی اسرائیل رفت و آنان را فریفت. یکی از آنان گفت: اگر فلان عابد، این زن را ببیند، زن او را میفریبد.
🔸زن سخن آنان را شنید و گفت: به خدا سوگند به خانهام برنمیگردم تا آن عابد را بفریبم.
🔹شبانه نزد او رفت و درب را کوبید و گفت: شب را نزد تو بمانم؟ عابد امتناع ورزید.
🔸زن گفت: برخی جوانان بنی اسرائیل، دنبالم افتادهاند. اگر مرا به داخل خانه راه دهی [در امانم] وگرنه، به من خواهند رسید و آبرویم را خواهند ریخت.
🔹عابد، چون این سخن را شنید، در را به سویش گشود. وقتی که زن داخل شد، لباسش را کَنْد. چون عابد، زیباییها و هیکل او را دید، به وسوسه افتاد و به زن، دست زد.
🔸ناگهان به خود آمد و از عمل خود بازگشت. در خانهاش آتشی زیرِ دیگ، روشن کرده بود. سراغ آتش آمد و دست خود را بر آتش گرفت.
🔹زن گفت: چه می کنی؟ عابد گفت: او را میسوزانم، چون کار خطا از او سر زد.
🔸زن از خانه بیرون آمد و سراغ جوانان بنی اسرائیل آمد و گفت: سراغ عابد بروید که دست خود را بر آتش گذاشته است.
🔹جوانان، سراغ عابد آمدند و به وی رسیدند، در حالی که دستش را سوزانده بود.
📕بحارالانوار، ج14، ص492
و