خداحافظ اي معني علم و ايمان، خداحافظ اي راز آيات قرآن/ بسته ويژه به مناسبت شهادت پنجمين اختر تابناک آسمان ولايت «امام محمد باقر(ع)»
من پنجمين ولي خداوند قادرم
همنام مصطفي و ملقب به باقرم
گنجينه ي علوم الهي است سينه ام
از نسل سفره دار کريم مدينه ام
همه وجودش گستره دانش بود و انتشار آن، امويان را به خاطر کور دلي و ناتوانيشان در فهم و ادراک، به ستوه آورده بود.
همه وجودش گستره دانش بود و انتشار آن، امويان را به خاطر کور دلي و ناتوانيشان در فهم و ادراک، به ستوه آورده بود.
وارث دردهاي کربلا بود، وارث مظلوميّت سرهاي بريده که از سياه دلي و مکر يزيد، به نيزه رفته بود.
علم لدني اش، بيدارکننده خاک بود و رسايي خطبه هايش لرزه بر اندام هشاميانِ جاه طلب مي انداخت. باقرالعلوم بود و گسترشدهنده و شکافنده دانش.
واکنون...
زمين، سوگوار است.
اين بوي بهشت است که در فضاي مدينه شناور است.
بقيع حالا...
سومين گوهر بي بديل خود را در آغوش مي گيرد.
گوهري که نور سينه اش راه بين زمين و آسمان را کوتاه تر کرده است.
خداحافظ خورشيد پنجم، يا محمّدبن علي!
امام باقرعليه السلام و توليد علم
اين امام بزرگوار وارث علم تمام پيامبران بوده و طبق روايات، آن حضرت معروف به «باقر» يعني شکافنده، توسعه دهنده در علوم بوده است. علومي که امام در اختيار ديگران قرار داد از قبيل: فقه، حديث، فلسفه، تفسير، لغت، کلام، اخبار مبدأ و معاد، اخبار انبياء، مناسک حجّ، و ديگر علوم اسلامي مي باشد. شيخ مفيد مي نويسد:
« امام محمدباقرعليه السلام اخبار خلقت عالم و اخبار پيامبران را روايت کرد، همچنين اخبار جنگها را از او نوشته و اخلاق و آداب و سنن را از او برگرفتند. به گفته هايش در مناسک حجّ که از رسول خدا روايت کرده بود، اعتماد کردند و به آنها عمل نمودند. همچنين تفسير قرآن را از او روايت کرده و عامّه و خاصّه از حضرتش روايت نقل نمودند. يکي از برنامه هاي وي اين بود که با صاحبان فکر و انديشه به مناظره و گفت و گو مي نشست و ياران وي مطالبي درباره علم کلام از او حفظ مي کردند.» ( الارشاد، ص 248)
نگاهي به سيره اخلاقي امام باقر(ع)
ايجاد پيوند عاطفي با همسر
يکي از نکات ارزنده و جالب در زندگي امام باقر(ع)، اهتمام ايشان در جلب محبت افراد خانواده و فراهم آوردن لوازم تحکيم خانواده است.
«حسن زيّات بصري» به همراه يکي از دوستانش به حضور امام شرفياب مي شود تا براي پرسشهاي خود پاسخي از امام دريافت کند. وي پس از ورود به اتاق امام با صحنه اي روبه رو مي شود که تعجب او و همراهش را بر مي انگيزد. او امام و اتاقش را در حالتي بسيار آراسته مشاهده مي کند. به هر حال، پرسشهايش را مطرح مي کند و پاسخ مي شنود. هنگام برخاستن و خارج شدن، امام به او مي فرمايد: «فردا همراه دوستت نزد من بيا». روز بعد به منزل امام مي آيند؛ ولي ايشان را در اتاقي خاکي که فقط حصيري در آن پهن بود، با پشمينه بر تن يافتند.
امام به او فرمود: « اي برادر بصري! ديروز در حالي نزد من آمدي که من در منزل همسرم بودم. و ديروز، روز و زمان او بود و خانه و اسبابش متعلق به او بود و خود را براي من زينت کرده بود و من هم همانطور که او براي من خود را آراسته بود، خود را برايش آراسته کردم. بنابراين بدگماني به قلبت راه نيابد.» حسن گفت: فدايت شوم! سوگند که در مورد شما بدگمان شده بودم؛ ولي اينک خدا بدگماني را از دلم بيرون کرد و دريافتم که حقيقت، همان است که شما فرموديد.»
رفتار با ياران و ديگر مردم
آن بزرگوار، يارانش را به همدردي و برادري و نيزياري مسلمانان سفارش مي کرد و مي فرمود: «دوست داشتني ترين کارها نزد خدا اين است که مسلماني، شکم مسلماني را سير کند، غمش را بزدايد و دينش را ادا کند».
با همه مهربان بود. حتي با کساني که نسبت به او رفتار بدي داشتند، از بد کاران در مي گذشت، اگر نيمه شب مهماني مي رسيد با مهرباني در برويش باز مي کرد و در بازکردن بار و بنه اش به او کمک مي کرد، در تشييع جنازه مردم عادي شرکت مي کرد،لغزشهاي ياران را ناديده مي گرفت و مي فرمود:«اصلاح امور زندگي و روش برخورد بامردم چون پيمانه پري است که دو سوم آن زيرکي و يک سوم آن گذشت است ».
از تحقير مسلمانان نهي مي کرد و به غلامان و کنيزانش مي فرمود: «گدايان را گدانناميد و آنها را با اين نام نخوانيد، بلکه آنان را به بهترين نامهايشان صدابزنيد».
تجارت و کسب و کار به شيوه امام باقرعليه السلام
يارانش را به کار و کسب تشويق مي کرد، از شغل آنها مي پرسيد. اگربيکار بودند، سفارش اءکيد مي کرد که به کاري مشغول شوند و مي فرمود:«من کسي راکه کار و کاسبي را رها کرده و به پشت بخوابد و بگويد; خدايا روزيم ده، دشمن دارم » به يکي از يارانش که بيکار بود فرمود:«مغازه اي بگير، جلويش را جاروب کن و آب بپاش، بساطي در آن بگستر، چون چنين کني وظيفه ات را انجام داده اي!» به يارانش سفارش مي کرد که اگر آب يا زميني را مي فروشند حتما با پول آن آب و زمين بخرند. آن گرامي تنها سفارش به کار نمي کرد، بلکه خود نيز به باغ و مزرعه خويش مي رفت و حتي در هواي گرم تابستان، عرق ريزان کار مي کرد. آن حضرت مي فرمود:«دنيا چه ياور خوبي براي طلب آخرت است » و غلامان خويش را به کاري وامي داشت بر آنها سخت نمي گرفت و آنها را در انجام کار آزاد مي گذاشت، اگر کارشان سنگين و مشکل بود خود نيز به آنها کمک مي کرد و مي فرمود:«هرگاه غلامان خود رابه کار مي گيريد، و کار بر آنان سخت است خودتان نيز با آنان کار کنيد».
ورزشکاري زبردست!
وجود مشغلههاي سياسي و اجتماعي در زمان حيات امام باقر(ع) موجب نميشد که حضرت از ساير شئون زندگي خود غافل شوند و تبحر ايشان در ورزش اعجاب همگان را برميانگيخت. چنانچه امامصادق(ع) در توصيف اين مهارت پدر نقل ميکنند: «روزي هشام به پدرم گفت: اي محمد! به سوي آن نشانه تير بينداز! پدرم پاسخ دادند: من براي تيراندازي پير شدهام. آيا بهتر نيست مرا معاف داري؟ هشام پاسخ داد: هرگز! پدرم تير و کمان را گرفتند و کمان را کشيدند و تير انداختند. تير درست در ميان هدف نشست. براي بار دوم تير انداختند. تير دوم، تير اول را شکافت و به هدف خورد. بدين سان، 9تير انداختند که هريک در دل ديگري مينشست و به هدف ميخورد. هشام از اين رويداد به شگفت درآمد و بياختيار گفت: بسيار عالي است! تو چيرهترين تيرانداز عرب و عجم هستي».
آشفتگي زمانه و نجاتبخشي باقرالعلوم(ع)
در دوران زندگي امام محمدباقر(ع) سطح انحرافات جامعه به اوج خود رسيده بود. براي روشنشدن ميزان انحراف و جاهليت در دوران حيات اماممحمدباقر(ع) کافي است بدانيم کار به جايي رسيده بود که مردم متقاعد شدند اگر بخواهند کدو را هم خرد کنند و در غذا بريزند، بايد آن را رو به قبله سر ببرند تا ذبح شرعي بشود. شايد امروز شنيدن اين حرف براي ما خندهدار باشد اما ترويج چنين مسائلي در جامعه آن زمان نتيجه 100سال جاهليت و مقابله با عقلانيت بود و جامعه اينچنين ارزشها و هنجارهاي غلطي را معيار خود قرار داد.
خب در اينجا اين سؤال پيش ميآيد که در چنين وضعيت آشفتهاي، امام معصوم بايد چه اقدامي ميکردند تا جامعهاي با چنين مشکلات فکري و فرهنگي را نجات دهند؟!
در اينجا امام باقر(ع) براي نجات جامعه از چنين سرگرداني و آشفتگي فرهنگي و اصلاح سبک زندگي آنها تصميم گرفتند تا به سراغ «آگاهيبخشي» مردم بروند و از اين طريق به رسالت خود عمل کنند. ايشان در ابتدا در جامعه، رشد فکري ايجاد کردند و فرهنگ عمومي نيز آناليز شد.
حضرت براي رسيدن به اين هدف خود تصميم گرفتند که با نخبهسازي و شاگردپروري افراد مؤثر بر عامه مردم را تربيت کنند و پس از تربيت اين افراد توسط امامباقر(ع) بود که نخبگان در سراسر بلاد اسلامي با آن حوزه جغرافياي گسترده جهان اسلام توزيع شدند تا افکار مردم و در نتيجه سبک زندگي آنها را اصلاح کنند.
بهعبارت ديگر راهکار امام براي اصلاح سبک زندگي مردم، مقابله با افکار وارداتي بود که طي يک قرن توسط حکومت، حمايت و ترويج شدند اما اين کار را نه با زور سرنيزه (همان کاري که امويان کردند) بلکه از طريق رشد فکري و ارتقاي عقلانيت مردم انجام داد.
خوب است بدانيم...
بخششهاي مادي و معنوي به ديگران، هميشه مستلزم داشتن امکانات آن نيست؛ گاهي اقدام براي حل يک مشکل و استفاده از اعتبار فردي نيز بخشي از احسان شمرده ميشود. آنچه اهميت فراوان دارد، بيتفاوت نبودن جامعه درباره مشکلات همنوعان خود است؛ ازاينرو، در سخني از پنجمين امام ميخوانيم:
«المُعطونَ ثَلاثَةٌ: اللّه ُ المُعطي، و المُعطي مِن مالِهِ، و السّاعي في ذلکَ مُعطٍ؛ عطاکنندگان سه نفرند: خداوند که عطا ميکند و کسي که از مالش ميدهد و کسي که در اين راه ميکوشد».(محمدي ريشهري، 1377، 7 : ح 12662 : 300)
تسليت صاحب شيعه که غمي ديگر شد ***** پنجمين گل ز گلستان علي پرپر شد