زنده باد ولایت : این رهبران مذهبی که تصور میشد واسطۀ ارتباط مردم با خداوند هستند، آموزههای کلیسای خودشان را هم زیرپا گذاشتند.
فرادید| کلیسای کاتولیک روم هیچ کمبودی از ناحیهی پاپهای اصلاحناپذیر نداشته است؛ از شکارچیان جنسی گرفته تا فاتحان جاهطلب. این کشیشها در سرتاسر دوران تصدیشان به عنوان پدران مقدس، به طور منظم آموزههای اخلاقی تشکیلات خودشان را نادیده گرفته یا تکذیب میکردند. میراث بحثبرانگیز آنها بنیادهای کلیسا را به لرزه درآورد و سبب شد مردم مشروعیت وجود آنها را زیر سوال ببرند.
به گزارش فرادید، کلیسای کاتولیک روم به عنوان یک نهاد مذهبی که ادارهی آن نه در دست فرشتگان بلکه در دست انسانهای ناکامل است، به ندرت توانسته است طبق استاندارهای عالیِ تعیینشدۀ خودش زندگی کند؛ استانداردهایی که ادعا میکند از طرف خداوند و تنها به خواست او برای عوام ارائه و اعمال میکند.جان دوازدهم و حاکمیت فساد

از نظر اخلاقی شاید بتوان گفت فاسدترین پاپ تمام دوران «جان دوازدهم» بود که در خانوادهای جاهطلب به دنیا آمده بود. پدر او قبلاً از طریق پاپهای دستنشانده بر روم حکمرانی کرده بود و مادربزرگش با چندین فاتح ایتالیایی ازدواج کرده بود تا از خود میراثی را در واتیکان بجا گذارد.
زنده باد ولایت : این رهبران مذهبی که تصور میشد واسطۀ ارتباط مردم با خداوند هستند، آموزههای کلیسای خودشان را هم زیرپا گذاشتند.
فرادید| کلیسای کاتولیک روم هیچ کمبودی از ناحیهی پاپهای اصلاحناپذیر نداشته است؛ از شکارچیان جنسی گرفته تا فاتحان جاهطلب. این کشیشها در سرتاسر دوران تصدیشان به عنوان پدران مقدس، به طور منظم آموزههای اخلاقی تشکیلات خودشان را نادیده گرفته یا تکذیب میکردند. میراث بحثبرانگیز آنها بنیادهای کلیسا را به لرزه درآورد و سبب شد مردم مشروعیت وجود آنها را زیر سوال ببرند.
به گزارش فرادید، کلیسای کاتولیک روم به عنوان یک نهاد مذهبی که ادارهی آن نه در دست فرشتگان بلکه در دست انسانهای ناکامل است، به ندرت توانسته است طبق استاندارهای عالیِ تعیینشدۀ خودش زندگی کند؛ استانداردهایی که ادعا میکند از طرف خداوند و تنها به خواست او برای عوام ارائه و اعمال میکند.
کتابهایی نظیر «پاپهای بد» نوشتهی نویسنده و مورخ جامائیکایی ای. آر. چَمبِرلین تلاش کردهاند تا تصویری از زندگی پرعیش و عشرت اصلاحناپذیرترین پاپهایی که تاکنون بر واتیکان حکمرانی کردهاند را ترسیم کنند. هر یک از این پاپها تصور میکرد تا بالاترین حد ممکن لطف خدا شامل حالش شده است، اما این افراد در واقعیت بیش از دیگر اعضای تشکیلاتشان از آموزههای اخلاقی کتاب مقدس دور بودند.
این کشیشان، مانند شاهان و ملکههای اروپای قرون وسطی که آنها خواستار وفاداری شان بودند، مکرراً جدایی میان کلیسا و دولت را رد میکردند و هرطور که دلشان میخواست در دنیای «غیرروحانی» و سیاستهای بدنام آن مداخله میکردند. برخی پاپها به رغم تعهدی که برای مجرد ماندن داشتند به وضوح به آمیزش جنسی میپرداختند. دیگر پاپها تحت تاثیر طمع قرار گرفته و از نفوذشان برای احتکار مقادیر زیادی ثروت سوءاستفاده میکردند. بعضی از آنها نیز تا اندازهای کینهتوز بودند که مخالفانشان را تا سرحد مرگ آزار میدادند.
رژیم این پاپها معمولاً مشابه رژیم امپراتورهای بدنام رومی نرون و کالیگولا بود. کاردینالها و کشیشان در طول حکومت تفرقهانگیز و غیرقابلپیشبینیشان معمولاً با ترس زندگی میکردند چرا که میدانستند تاریخ میتواند عجیبتر از داستان از آب درآید.
استفان ششم و دادگاه جسد
استفان ششم که از سال ۸۹۶ تا سال ۸۹۷ حکمرانی کرد، کلیسای کاتولیک روم را در معرض واقعهای قرار داد که شاید عجیبترین اتفاق در کل تاریخ آن باشد. استفان با رسیدن به مقام پاپی، متصدی پیشین خود فورموسوس را به اتهام شهادت دروغ محاکمه کرد. این کار به رغم این حقیقت انجام شد که فورموسوس تا پیش از این حکم از دنیا رفته بود و بیش از ۷ ماه از مرگ او میگذشت. اما با اینحال هیئت منصفه سرانجام تشکیل جلسه داد. بنا به دستور استفان، جسد متلاشیشدهی فورموسوس نبش قبر شد، ردای پاپ بر جسد او پوشانده شد و بر تخت قدیمی خود او قرار داده شد. همزمان که استفان اتهام شهادت دروغِ او را با صدای بلند میخواند، یک شماس جمجمهی جسد را تکان میداد و پاسخهای از پیش نوشتهشدهای را به جای او میداد.
پس از اینکه بقایای فورموسوس به گناه خود اعتراف کرد، او را عریان کردند و جسدش را با لباس مندرس پوشاندند. سه انگشت او که از آنها برای برکت دادن استفاده میکرد بریده شدند و باقی جسد او در رود تیبِر (Tiber) انداخته شد، همان جایی که زمانی رومیها اجسداد جنایتکاران را در آن میانداختند.
اگرچه داستانهای مربوط به «دادگاه جسد» مدتها با اشاره به جنون استفان بازگو شده است، اما مورخان زیادی ایمان دارند که این کار جنونآمیز دلیل روشنی داشته است. آمِلیا ساس نوشته است که استفان قصد داشت جلوی ماندگاریِ یاد فورموسوس را بگیرد. ساس در این باره مینویسد: «قدیسها از طریق ماندگاری یادشان همچنان اعضای جامعه باقی میماندند. آنها در زندگی روزمره مردمی که آنها را ستایش میکردند سهیم بودند و از این جهت حتی پس از مرگ، یادشان همچنان زنده میماند. همین حضور ماندگار بود که استفان ششم در پیِ سلب آن از متصدی پیشین خود بود.»
ماهیت توهینآمیز دادگاه جسد مورد تاییدِ کسانی که استفان آنها را وادار به مشارکت در آن کرده بود نبود و بسیاری از افراد زمینلرزهای را که حین حرکت گروه مشایعین احساس شده بود را هم نشانهای از نارضایتی خدا و هم نشانهای از سقوط نهایی استفان تعبیر کردند. آنطور که یکی از این افراد بعدها بازگو میکند، اینطور به نظر رسید که دنیای اطراف آنها با میل و رغبت مایل به فروپاشی بود تا کلیسای روم دیگر شاهد غمزدگیِ ناشی از این رسوایی بزرگ نباشد.
جان دوازدهم و حاکمیت فساد

از نظر اخلاقی شاید بتوان گفت فاسدترین پاپ تمام دوران «جان دوازدهم» بود که در خانوادهای جاهطلب به دنیا آمده بود. پدر او قبلاً از طریق پاپهای دستنشانده بر روم حکمرانی کرده بود و مادربزرگش با چندین فاتح ایتالیایی ازدواج کرده بود تا از خود میراثی را در واتیکان بجا گذارد.
در حالی که خانوادهی او به واسطهی حیلهگریهایشان معروف بودند، نام «جانِ کندذهن» به خاطر اشتهای جنسی سیریناپذیری که داشت در تاریخ ثبت شد. او که قادر و مایل نبود به تجردی که لازمهی موقعیتش بود وفادار بماند، آنطور که نقل شده، واتیکان را به فاحشهخانهی خصوصی خودش تبدیل کرده بود. جان در طول تصدیاش در مقام پاپ با صدها زن از جمله خواهران خودش رابطهی جنسی داشت. سیمون سیبگ مونتِفیوره که فصلی از کتابش با عنوان «تایتانهای تاریخ» به جان اختصاص دارد گفته است: «او مظهر فساد اخلاقی پاپی در قرن دهم بود.»
این به آن معنا نیست که شهوت تنها گناه جان بود. به گفتهی مونتِفیوره، پاپ برای استفاده از سیستم تقسیم مناصب حساس، دادن القاب و ترفیع به کسانی که وعدهی کمک به پرداخت بدهیهای فزایندهی قمار را به او داده بودند، معروف بود. گویا این اعمال از دید جان به قدر کافی بد نبود، چون با حکام آلمانی بیعت کرد تا حاکمیت خودش را تثبیت کند و بیش از یک بار به همان حاکمان پشت کرد وقتی که حاکمیت او را به چالش کشیدند. جان به لطف بیوفاییهای فراوانش بارها عزل شد، اما از آنجا که مایل بود بیش از تمام رقبایش استانداردهای اخلاقیاش را پایین بیاورد، همیشه راهش را به واتیکان پیدا میکرد.
اگر گفتههای مورخ معاصر ایتالیایی لوپراند از کِرِمونا را باور کنیم، مرگ جان در سال ۹۶۴ و درست در زمانی اتفاق افتاد که مچ او را در حین ارتکاب به زنا گرفته بودند. مورخان هنوز بر سر این موضوع که آیا مرگ جان بر اثر سکته بود یا مواجههی شوربختانهاش با یک شوهر خشمگین بحث و جدل دارند. شهرت جان چه در زندگی و چه در مرگش بر کلیسای کاتولیک مانند یک ابر سیاه سایه افکنده است. اسقفها او را «هیولایی بدون یک فضیلت که شاید کفارهی گناهان زیاد او باشد» یاد میکنند. امپراتور مقدس روم، اُتوی کبیر گفته است «یک روز کامل» طول میکشد تا جنایات جان را فهرست کرد.
پاپ بانیفاس هشتم و کتاب دوزخ

از بین تمامی پاپهای اصلاحناپذیری که در کتاب چمبرلین معرفی شدهاند، هیچیک به اندازهی بانیفاس هشتم درگیر امور «دنیوی» نبودهاند. بونیفاس (شاگرد و خبرهی قوانین حاکم بر کلیسا) در طول حاکمیت نه سالهاش، در امور بینالمللی بیشماری مداخله کرد و از نفوذ مقام خود برای معکوس کردن جریان درگیریهای مهمی مانند نخستین جنگ استقلال اسکاتلند استفاده کرد. بانیفاس خود را والاترین مقام تحت فرمان خدا تصور میکرد و برای مستقل ماندن از امپراتوریهای اروپا تلاش زیادی کرد. وقتی فیلیپ چهارم سال ۱۲۹۶ کشیشان را از خدمت در دولتش منع کرد، بونیفاس نیز او را از کلیسا طرد کرد.
دوران تصدی پرحادثهی بانیفاس انتقادات شدیدی را برانگیخت. دانته در کتاب «کمدی الهی» بانیفاس را جزء اهل «دوزخ» به حساب آورده است. جرمی که او را به آنجا یعنی دایرهی هشتم جهنم کشانده بود شیادی بود، به ویژه خرید و فروش مناصب و مشاغل مذهبی در قبال دریافت پول و خدمات. بانیفاس باور داشت امپراتور مقدس روم همیشه باید پاسخگوی پاپ باشد، در حالی که دانته که درکش از مسیحیت ریشه در تاملات او دربارهی گناهان خودش داشت، باور داشت که هیچ یک از این دو مقام نباید بر دیگری سلطه یابد.
این حقیقت که دانته صلاح دید بانیفاس را در زمان زنده بودنش (و در مصدر قدرت بودنش) روانهی جهنم کند، نشاندهندهی میزان بدنامی اوست. به علاوه، احتمالا برای بانیفاس اصلا مهم نبود که چه نقشی در کتاب «کمدی الهی» دارد.
پس از اعلام استقلال واتیکان از امپراتوری مقدس روم و برتری جستن بر آن، امپراتور فیلیپ، بانیفاس را پیش از فرستادن نوکرش برای دستگیری او، به جرم خرید و فروش مناصب و مشاغل مذهبی و لواط متهم کرد. وقتی ماموران خواستار کنارهگیری او شدند، بانیفاس در پاسخ گفت مرگ را به این کار ترجیح میدهیم. او پس از گفتن این جمله از صدراعظم فرانسوی که مسئول سربازان بود سیلی خورد. پس از آن بانیفاس سه روز زندانی شد و در طول این سه روز تا سرحد مرگ کتک خورد. اگرچه در نهایت او را آزاد کردند، این اسارت تاثیر قابلتوجهی روی او گذاشت طوری که مدت کوتاهی پس از آن جان باخت.
به نقل از جیوُوانی ویلانی وقتی بانیفاس به روم بازگشت «غمی که بر قلب پاپ بانیفاس سنگینی میکرد و ناشی از جراحات وارد شده به او بود سبب بروز بیماری عجیبی در او شد که او را به گاز گرفتن خودش وامیداشت طوری که انگار دیوانه شده است.»
پاپها: مشیت الهی ضعیف در برابر مشیت الهی قوی
میراث این پاپها نه تنها شهرت کلیسای کاتولیک روم را خدشهدار کرد بلکه الهامبخش تحقیق دربارهی مشروعیت ادعاهای دیگری شد که این کلیسا آنها را تبلیغ میکرد. جِرِمی والز که در دانشگاه هیوستون بَپتیست فلسفه تدریس میکند میگوید: «این حقیقت که شماری از پاپها بد بودهاند به این معنا که حتی استانداردهای یکپارچگی اخلاقی و تقوای خالصانه را رعایت نمیکردند، مشکلی جدی برای کاتولیک رومی ایجاد میکند.» کلیسای کاتولیک اعتقاد دارد که هر کاری که پاپ انجام میدهد بر طبق ارادۀ خداست و سخن پاپ را باید مثل سخن مسیح به حساب آورد. اما وجود چنین پاپهایی این عقیده را واقعا به چالش میکشد.
این مشکل بعضی از الهیدانان مسیحی را واداشته تا میان چیزی که به آن مشیت الهی ضعیف و مشیت الهی قوی میگویند تمایز قائل شوند. مشیت الهی ضعیف باور دارد که مشارکت خداوند در دنیای انسانی که شامل کلیسای کاتولیک میشود حداقل است و اینکه خداوند مستقیما مسئول انتخاب یا اعمال پاپها نیست. مشیت الهی قوی باور دارد که خداوند مستقیماً مسئول انتخاب و اعمال پاپهاست و اینکه سردرگمی ما تکذیبِ خیرخواهی او نیست بلکه صرفاً ناتوانی ما از درک راههای خداوند است.
اخیراً رسواییهای مربوط به سوءاستفاده جنسی نیز بر سایر اتهامات و فسادهای کلیسا افزوده شده است. با هیچ استدلال و بر مبنای هیچ اعتقادی نمیشود این میراث را توجیه کرد؛ میراث به جامانده از بدترین پاپها آنقدر شوکهکننده است که جوهرهی وجودی نهاد آنها را زیر سوال میبرد.
منبع: bigthink
مترجم: زهرا ذوالقدر