آخرین خبر : ناگفتههايي از بمباران «قرارگاه منافقين»
تاریخ انتشار: 95/05/06 8:1
فارس/ جنگ پايان يافت اما 3 سال بعد، بنا بر دستور ابلاغي به نيروي هوايي ارتش، جنگندههاي F-4 و F-5 بار ديگر به سمت عراق به پرواز درآمدند؛ هدف آنها بمباران پادگان اشرف (قرارگاه منافقين) بود.
در نخستين روزهاي مرداد 67 و تنها چند روز پس از پذيرش قطعنامه 598 توسط ايران، ارتش بعث حملات جديدي را براي تصرف بخش هايي از خاک ايران آغاز کرد تا با تصرف بخش هايي از خاک ايران، دست بالا را در مذاکرات آينده داشته باشد. همزمان با اين حملات که منجر به بسيج همگاني مردم ايران براي مقابله با عراق شد، اتفاق ديگري نيز در حال رخ دادن بود.
حدود 6هزار نفر از منافقيني که در روياي خود، خواب فتح تهران را مي ديدند، با تشکيل ستون نظامي به سمت کرمانشاه حرکت کردند تا ظرف 3 روز پايتخت ايران را تصرف کنند؛ غافل از اينکه در کرمانشاه، کمين مرگباري براي آنها تدارک ديده شده بود.
«عمليات مرصاد» يکي از درخشان ترين رخدادهاي دفاع مقدس است که بررسي وجوه مختلف آن نيازمند گفتاري طولاني است چرا که موقعيت جغرافيايي، عملياتي و تاريخياش آن با همه تجربيات در طول جنگ 8ساله متفاوت بود؛ پذيرش قطعنامه 598 از يک سو و بسيج مردمي در حداقل زمان و شرايطي که هيچ يک از دشمنان تصوري از آن نداشتند، از سوي ديگر دو روي کاملا متفاوتي اي است که در بررسي اين برهه از تاريخ با آن رو به رو هستيم.
يگانهاي بسياري از سپاه و ارتش در جريان مقابله با هجوم منافقين در اين مقطع حاضر بودند ولي در اين نوشتار اشارهاي خواهيم داشت به نقش ارتش جمهوري اسلامي ايران و خصوصا نيروي هوايي با استناد به اسناد منتشر شده و خاطرات شرکت کنندگان حاضر در اين رويارويي ماندگار.
* کمينگاه عقاب
براي بررسي عمليات مرصاد به زمان پيش از وقوع اين عمليات بازميگرديم،برههاي در ميانه دهه 60 که ديکتاتور عراق، بزرگترين هديه خود را به گروهک منافقين تقديم مي کند: «پادگان اشرف»
اين پادگان -در موقعيت شمالي شهر بغداد- که در اصل متعلق به نيروهاي گارد رياست جمهوري عراق و به عنوان يک مرکز نظامي مجهز طبقه بندي ميشد، از نظر موقعيت منطقهاي در وضعيت ممتازي قرار داشت و با توجه به وسعت زياد و همچنين وجود امکانات مختلف اعم از زاغههاي مهمات، فرودگاه و مراکز حياتي، بزرگترين پاداشي بود که مسعود رجوي آن را در سال 65 از صدام حسين دريافت کرد.
پس از اهداي اين پادگان به منافقين، برقراري خط تامين نيازهاي مالي و لجستيکي توسط رژيم بعث با شدت بيشتري اجرا و اين بار فرماندهان ارشد اين گروه تروريستي در موقعيتي به مراتب بهتر و نزديکتر به خاک کشورمان عمليات هاي مختلف خرابکارانه را طراحي و اجرا ميکردند؛ از جمله آن ميتوان به شنود مکالمات فرماندهان ايراني در جبهه عملياتي غرب و همچنين ترورهاي کور در برخي استانهاي همجوار عراق اشاره کرد.
اگرچه مقامات نظامي و امنيتي کشورمان ازهمان ابتداي استقرار منافقين در اشرف، از طرق مختلف مانند حضور يگانهاي پيشرو اطلاعاتي در خاک عراق و بهره گيري از هواپيماهاي شناسايي/ عکسبرداري نهاجا، اشراف کامل اطلاعاتي بر آن داشتند اما به دليل استقرار اين پادگان در عمق خاک عراق، دسترسي و نبرد زميني -در آن زمان- ممکن نبود و تصميم بر اين شد تا اولين ضربه به لانه مارها، به اشباح نيروي هوايي سپرده شود.
نخستين حمله به اين مقر در سال 1366 رخ داد که طي آن، 2 فروند جنگنده بمب افکن F-4 (فانتوم) با پرواز از پايگاه سوم شکاري همدان -يکي به خلباني اصغر سپيد موي آذر و ديگر به خلباني سيد رضا پرديس- محل تجمع ساليانه فرماندهان اين گروه را مورد هجوم قرار دادند که از اين رهگذر آسيبهاي فراواني به اين مکان وارد شد.
پس از اين اتفاق، باز هم سلسله طرحهاي مختلف هوايي مورد توجه فرماندهان جنگ قرار گرفت اما گويا اين تقابلات طولانيتر از آني بود که احساس ميشد.
تصور خام دشمن که پذيرش قطعنامه از سوي ايران را به حساب «ضعف و ناتواني نيروهاي مسلح و نيز آسيبهاي اقتصادي و تنهايي در جامعه جهاني» ميگذاشت منجر به جوشش دوباره تفکرات ديوانهوار 8 سال پيش نزد صدام شد که «روياي تصرف حداقل بخشي از خاک ايران» -جهت داشتن دست برتر در مذاکرات را در ذهن ميپروراند. با اين تفاوت که اين بار علاوه بر حضور نيروهاي عراقي،بازيگران اصلي ميدان مزدوراني بودند که تنها نام ايراني را يدک ميکشيدند.
براي اجراي اين طرح، مقدمات بسياري تهيه شد که نخستين اقدام، تجهيز گروهک منافقين به سامانههاي مختلف زرهي، مکانيزه و لجستيکي بود، آنچنان که در خاطرات و نوشتههاي به جا مانده از آنان و تصاوير بقاياي متلاشي شده ميتوان به حضور ادوات مختلف اعم از تانک، نفربر، موشک هاي دوش پرتاب، سامانههاي ضدهوايي و... دست يافت که نشان از اهميت بالاي اين نبرد براي رژيم بعث داشت.
بهرهبرداري مناسب از عناصر اطلاعاتي جهت تشخيص مسير عمليات و تعيين راهبردهاي دقيق نبرد، توسط مراکز مهم مرتبط با آن در رژيم بعث عراق صورت پذيرفت و اسناد به طور کامل تحويل مقامات ارشد منافقين شد تا در تشخيص آنچه براي نفوذ به خاک ايران لازم است، مشکلي نداشته باشند.
نهايتا آنچه از همه با اهميتتر جلوه ميکرد حضور مستقيم عراق طي عمليات فروغ جاويدان منافقان بود که از جمله آن مي توان به بمباران پايگاه هاي هوايي و مراکز تجمع نيروي هاي زميني اشاره کرد که اگر بخواهيم در آن دقيقتر شويم، به گزينههاي ذيل خواهيم رسيد:
1- بمباران پايگاههاي هوايي غرب کشور ازجمله پايگاههاي دوم شکاري تبريز، سوم شکاري همدان و چهارم شکاري دزفول جهت ايجاد فشار و از بين بردن توان رزمي پشتيباني کشورمان که همواره به عنوان يک سايه خطرناک بر رژيم بعثي عراق موجب عقيم ماندن عملياتهاي آنان شده و ضربه شصت محکم از آن جانب را همواره احساس کردهاند.
به اين منظور با توجه به عدم وجود مهمات سنگين در زرادخانه تسليحاتي نيروي هوايي بعثي جهت آسيب به آشيانههاي بتوني هواپيماها، با بهرهگيري از بمبهاي تازه تحويل خوشهاي فرانسوي و جنگندههاي ميراژ F-1، عملا هر 3 پايگاه را مورد آماج حملات خود قرار دادند که از اين رهگذر با پخش شدن ريز مهمات که ميتوانست در بازه زماني تعيين شده منفجر شود و به بخشهاي مختلف نفوذ کنند، اختلال در عملياتها ايجاد شد. اما اقدامات شجاعانه پرسنل مختلف از جمله خلبانان، تيمهاي فني و گروههاي چک و خنثي در کمترين زمان، ورق را برگرداند و پروازها مجددا برقرار شد. بار ديگر بايد يادآوري کنيم که اين اقدامات زماني رخ داد که کشورمان قطعنامه 598 را پذيرفته و آن را به معناي پايان جنگ تلقي ميکرد اما همچنان در آمادگي جهت مقابله به مثل قرار داشت.
2- هدف قرار دادن مراکز پدافندي از جمله سايت راداري «سوباشي» همدان که طي 8 سال جنگ تحميلي، همواره مورد هجوم بي امان در جهت کور کردن چشمان بيدار پدافند قرار ميگرفت اما هر بار با شکست مواجه ميشد که عاقبت در شرايطي که عملا جنگ به پايان رسيده بود، اين مرکز با بهرهگيري عراق از هواپيماهاي روسي سوخو 22 و موشکهاي ضد رادار پس از چند موج حمله ناکام، مورد اصابت قرار گرفت و بيش از 20 تن از بهترينهاي پدافند نيز به شهادت رسيدند تا با اين کار ديد عملياتي ايران به منطقه غرب کم شده و حضور جنگندههاي عراقي در نقش پشتيبان راحتتر شود غافل آنکه در حداقل زمان ممکن رادار ADS-4 حاضر در منطقه به شرايط عملياتي بازگشت.
3- بمباران خطوط نيروهاي مدافع کشورمان و همچنين شهرهاي مرزي با بهرهگيري از مهمات شيميايي پيش از آغاز درگيري با هدف عقب زدن يا حداقل ايجاد اختلال در فعاليت آنان.
در سايه اين سنگ تمام ارتش صدام بود که منافقين در زمان تعيين شده از مرزهاي غربي کشور و شهر قصر شيرين که توسط عراق تخليه شده بود به داخل خاک ايران نفوذ کرده و صف طولاني تجهيزات زرهي آنان با هدف تصرف تهران، يک به يک روستاهاي مرزي را پشت سر گذاشت و جنايتهاي وحشيانهاي را رقم زد.
حضور منافقين در شهرستانهاي اسلام آباد، گيلانغرب و سرپل ذهاب که منجر به تصرف بخشي از اين شهرها شد و ارتش سازمان مجاهدين را مصمم به نفوذ هرچه سريعتر ساخت تا آنجا که شهر کرمانشاه نيز در معرض تهديد قرار گرفت.
در اين ميان نيروهاي مردمي و نظامي اعم از ارتش و سپاه مقاومت جانانهاي به خرج داده و عاقبت توانستند از پيشروي آنها تا حدي جلوگيري کنند.
نهايتا طي عمليات مرصاد که با رمز «يا عليبنابيطالب (ع)» و به فرماندهي سپهبد شهيد صياد شيرازي در تاريخ 5 مرداد 1367 آغاز شده بود، تيپ 55 هوابرد، 45 تکاور و لشکر 81 زرهي کرمانشاه از نيروي زميني ارتش و يگانهايي از قرارگاه رمضان سپاه شامل لشکرهاي 31 عاشورا، 33 المهدي (عج)، 57 ابوالفضل العباس (ع)، 27 محمد رسول الله (ص) و لشکرهاي 6 و 155 ويژه با پشتيباني 45 فروند بالگرد هوانيروز که طي 425 ساعت پرواز، 388 مجروح را تخليه و 3360 رزمنده را منتقل کرده بودند با نيروي هاي منافقين در جاده کرمانشاه-اسلام آباد درگير شدند.
در اين ميان با وارد عمل شدن يگانهاي پروازي پايگاه يکم هوانيروز کرمانشاه، درگيري شرايط جديدتري را پيدا کرد. در حالي که بر روي زمين، يگانهايي از نيروي زميني ارتش و سپاه به همراه جان برکفان مردمي، شجاعانه در حال نبرد بودند، بالگردهاي بل 209 (کبرا) وارد عمل شده و صف زرهي را با هدف قرار دادن ابتدا و انتهاي آن به دام انداخته و حماسهاي بزرگ خلق کردند.
پشتيباني لجستيکي با بهرهگيري از بالگردهاي بل 214 و بل 205 جهت هليبرن نيروهاي تيپ هوابرد و تکاور به پشت خط منافقين، حمل تجهيزات و ادوات جهت واکنش سريع و تخليه مجروحين و شهدا از يک سو و عمليات شناسايي و هدايت آتش توپخانه توسط بالگردهاي بل 206 نيز در در جريان بود.
عمليات بزرگ مرصاد بُعد ديگري هم داشت و آن حضور نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران بود. به اين منظور و پس از پاکسازي مناطق بمباران شده پايگاه هوايي همدان، نخست عمليات از اين مبدا به سمت منطقه درگيري انجام شد که طي آن جنگنده بمب افکنهاي F-4 فانتوم با بهرهگيري از مهمات مختلف، ستون زرهي منافقين را در شرايطي که پرچمهاي ايران را با خود داشته و شناسايي را سخت مينمودند، بمباران کردند.
جنگنده بمب افکن هاي F-4E فانتوم و نسخه شناسايي با نام RF-4E در حال اجراي سوخت گيري هوايي طي هشت سال جنگ تحميلي
بمبارانها بيوقفه صورت پذيرفت و از ديگر مراکز عملياتي نهاجا ازجمله پايگاههاي دوم شکاري تبريز، چهارم شکاري دزفول، پنجم شکاري اميديه و هفتم شکاري شيراز نيز جنگنده بمبافکنهاي F-5 تايگر نيز به صورت مستقيم يا مامور به پايگاه ديگر حضور داشتند که از رهگذر آن نيز صدمات شديدي به منافقين وارد شد.
جنگندههاي رهگير F-14 تامکت نيز از مبدا پايگاه هشتم شکاري اصفهان جهت پوشش هوايي و جلوگيري از نفوذ جنگندههاي عراقي در کنار سايتهاي موشکي زمين به هواي «هاوک» وارد عمل شدند که از اين رهگذر يکي از شاهکارهاي تاريخ جنگ يعني هدف قرار گرفتن جنگنده پيشرفته MiG-29 فالکروم عراقي توسط «خلبان عادلي» و با بهره گيري از موشک سجيل پرتابي از تامکت صورت پذيرفت که نقطه عطف درگيريهاي هوايي در اين عمليات به حساب ميآيد.
پايگاه يکم مهرآباد تهران نيز در نقش انتقال ملزومات و لجستيک جبهههاي نبرد فعال بود تا از اين لحاظ خللي در عمليات رخ ندهد، اين حضور قدرتمندانه نهاجا در برههاي که شرق و غرب اعتقاد به زمينگيري عموم ناوگان يا حداقل بيفايده بودن آن داشتند، نشان از آن داشت که متخصصان کشورمان در راه دفاع از ايران هيچ حدي را نميشناسند.
نهايتاً پس از 7 ساعت درگيري شديد بين نيروهاي مسلح کشورمان و منافقين عاقبت با انهدام صف زرهي طولاني آنان و به دام افتادن در تنگه چهارزبر، ارکان آنان از هم پاشيد؛ بيش از 4000 نفر از آنان کشته و زخمي و تنها تعداد اندکي موفق به فرار شدند تا روايت گر اين شکست مفتضحانه باشند، ضمن آنکه پس از اين عمليات بزرگ که با فرماندهي مقتدرانه ارتش به پيروزي نشست، محل درگيري به اسم «تنگه مرصاد» تغيير نام پيدا کرد اما تقابل با منافقان و نقش نيروي هوايي همچنان ادامه داشت.
* پنجه شاهين
جنگ پايان يافت اما 3 سال پس از آن، يعني در سال 1370 بنا بر تصميم مقامات سياسي و نظامي جمهوري اسلامي، دستور حمله به مقر منافقين در اردوگاه اشرف صادر شد. («در غربت جنگيديم» خاطرات سرتيپ خلبان رضا پرديس فرمانده اسبق نيروي هوايي ارتش)
عمليات هوايي نهاجا و متعاقب آن حمله موشکي که بعدها توسط نيروي هوايي سپاه صورت گرفت، يکي از افتخارات درخشان نيروهاي مسلح کشورمان در مقابله با اين گروهک تروريستي است که شايد چندان در طول اين سالها به آن پرداخته نشده است.
اين طرحها در زماني اجرا شد که عراق به واسطه جنگ اول خليج فارس در سال 1991 ميلادي، تحت نظارت شديد ائتلاف بينالمللي به رهبري ايالات متحده قرار داشت و عملا اجراي هر يک از اين عملياتها نياز به برنامه ريزيهايي به مراتب خاص داشت تا از ايجاد مشکلات موازي جلوگيري به عمل آيد.
با ابلاغ دستور توسط شهيد والامقام منصور ستاري فرمانده وقت نيروي هوايي ارتش، طرح حمله به کمپ اشرف برنامهريزي شد چرا که اين گروه پس از شکست در عمليات مرصاد همچنان به عملياتهاي خرابکارانه در منطقه غرب کشور ادامه ميدادند و نياز بود به اقدامات آنان پاسخي قاطع داده شود.
به همين منظور طي دستورالعمل عملياتي، بنا شد تا 9 فروند جنگنده بمب افکن F-4E فانتوم از پايگاه سوم شکاري همدان و 9 فروند جنگنده بمب افکن F-5E تايگر از پايگاه چهارم شکاري دزفول به صورت دستههاي 3 فروندي و با فاصله زماني 5 دقيقه محل اردوگاه اشرف را مورد آماج بمبهاي خود قرار دهند.
رهبري دسته پروازي نخست فانتومها به عهده «خلبان باهري»، دسته دوم «خلبان پرديس» و دسته سوم «خلبان اميني» گذاشته ميشود که همراه با تايگرهاي دزفول در تاريخ 16 فروردين 1370 آماده اجراي عمليات ميشوند.
مطابق اين طرح، به فاصله 5 دقيقه به 5 دقيقه، ابتدا فانتوم ها و پس از آن تايگرها به هوا برخاسته و پس از دستيابي به هدف، نقاط مورد نظر اعم از زاغههاي مهمات، مراکز لجستيکي، ستاد فرماندهي، پستها و ايستگاههاي راديويي و... يک به يک مورد هدف قرار گرفته و منهدم ميشود.
در اين ميان يک فروند از هواپيماهاي فانتوم در آتش پدافند بعثي گرفتار شده و خلبانان آن (قاسم محمداميني و ارسلان شريفي) مجبور به خروج از هواپيما مي شوند. اين 2 خلبان که به اسارت دشمن درآمده بودند، 5 سال بعد به همراه ساير آزادگان به کشور بازگشتند.
اين عمليات مهم و راهبردي که اخبار آن به سرعت در مراکز مهم خبري دنيا بازتاب پيدا کرد، آنچنان موفقيتآميز بود که تا مدتها شيرازه فعاليتهاي اساسي اين اردوگاه را از هم پاشيد، ضمن آنکه حضور گسترده 18 فروندي جنگنده بمبافکنهاي نيروي هوايي کشورمان در عمق خاک عراق، با بهرهگيري از پوششهاي طبيعي کوهستاني بدون کوچکترين شناسايي و همچنين مکالمه راديويي و بهرهگيري از زبدهترين خلبانان کشور که توانايي دستيابي به هر هدفي را در سختترين شرايط داشتند، نشان از آن داشت که توان پاسخ گويي ايران به هر تهديدي -حتي در وراي مرزها- محدود به زمان خاصي نخواهد بود.
* هر کجا لازم باشد ميآييم
بمباران سال 1370 تاثيرات ويرانگري بر فعاليتهاي اردوگاه اشرف داشت اما بازهم مقامات جمهوري اسلامي در خصوص پاسخ به برخي از فعاليتهاي خرابکارانه اين گروه، نيروي هوايي را مامور به طرحي جديد کردند و اين دفعه نيز طبق دستور فرمانده وقت نيروي هوايي (شهيد منصور ستاري) طرحريزي صورت گرفته و پايگاه هوايي تبريز آماده اجراي عمليات شد.
«خلبان بالازاده» فرماندهي اين عمليات را بر عهده گرفت؛ عملياتي که طي آن قرار بود 4 فروند جنگنده بمب افکن F-5E تايگر به همراه يک فروند جنگنده دوکابين F-5F در نقش رهبر در تاريخ 18 آبان ماه 1373 به سمت هدف رهسپار شوند. («آسمان مال من بود» خاطرات سرهنگ خلبان صمد بالازاده)
اين عمليات نسبت به نمونه مشابه خود در سالهاي قبل تفاوتي شگرفت داشت و آن هم حضور در منطقهاي بود که اين بار تحت عنوان ناحيه پرواز ممنوع توسط نيروهاي ائتلاف بينالمللي به شدت محافظت ميشد.
با شکست حکومت بعث در جنگ اول خليج فارس، کشورهاي درگير در جنگ، 2 منطقه پرواز ممنوع را در شمال و جنوب عراق تعيين کردند که هر هواپيماي حاضر در آن به جهت اجراي عمليات در صورت عدم هماهنگي هدف قرار ميگرفت، لذا موقعيت هدف در بالاي مدار 32 درجه که به عنوان ناحيه پرواز ممنوع شمال عراق در نظر گرفته ميشد، حساسيت عمليات را بيش از پيش ميکرد. به همين دليل، رهبري دقيق دسته پروازي، اهميت فراواني داشت.
با عنايت به توان پروازي دسته مذکور که در آن بهترينهاي نهاجا حضور داشتند، علاوه بر سکوت کامل راديويي و عدم شناسايي توسط رادارهاي ائتلاف، محل مورد نظر به دقت کشف و سپس بمباران شد که از رهگذر آن آسيب فراواني به آن وارد گرديد، ضمن آنکه پس اجراي عمليات، بنا بر آنچه در خاطرات خلبان بالازاده آمده است، 30 فروند از جنگندههاي ايالات متحده جهت رهگيري هواپيماهاي ايراني از پايگاه هوايي اينجرليک ترکيه و همچنين پايگاهي در شمال عراق به پرواز در ميآيند که البته راه به جايي نبرده و دسته پروازي تبريز به سلامت به پايگاه خود باز ميگردد.