فيلسوفي که در راه نور و تشيع به شهادت رسيد
تاریخ انتشار: 95/05/08ت خلاصهاي از زندگاني سهروردي
سهروردي يکي از فلاسفه مهم اسلامي است و موسس يکي از مکاتب مشهور در فلسفه اسلامي به حساب مي آيد. ما به سهروردي ميگوييم «شيخ اشراق» و به مکتب فلسفياي که تاسيس کرد، نام «حکمت اشراق» را مي گزاريم، چون او بر مفهوم شرق و نور و طلوع خورشيدِ ادراک و معرفت تاکيد دارد و فلسفه خود را با اين مبنا ميسازد. اين شيخ جوان که البته به شهادت هم رسيد، از اعجوبههاي تفکر اسلامي است، در حکمت، در عرفان، در تفسير قرآن، در منطق وغيره. او اهل خطه زنجان و روستاي سهرورد است اما دريغ که عظمت فکري او باعث سعايت و کينه شد و نهايتا به دستور صلاح الدين ايوبي و ملک ظاهر به شهادت رسيد. يک نکته جالب اين که سهروردي و فخر رازي هم کلاس بودند و جالب تر آن که يکي از اينها فيلسوف بزرگي است و يکي ديگر از مخالفان سرسخت فلسفه است. بايد کلاس مجدالدين جيلي، کلاس پرهياهويي بوده باشد که هر دو در آن حضور داشتند.
آيا در تاريخ به دين و مذهب شيخ اشراق هم اشاره اي شده است؟
درس او که تمام شد، شروع کرد به سفر و ديدار با مشايخ تصوف و عمر کوتاه پربرکتش را در جستجوي حکمت صرف کرد، تا بتواند حکمت فلسفي را با حکمت عرفاني گره بزند که البته کار بسيار بزرگي هم بود. اين حقيقتجويي در فرد مسلمان راستيني مثل سهروردي اصلا عجيب نيست، به خصوص اگر چنانچه گفتهاند، او را شيعه بدانيم. به هرترتيب، تشيع اساسا با حقيقتطلبي و شهادتطلبي گره خورده است و خود شهادت يک مشاهده است، يعني مشاهده حقيقت است. خلاصه اين که سهروردي در همين عمر اندک خود نيز بسيار پرمايه ظاهر شد، که ما از علم سرشار وي برخوردار شويم از حکمت اشراق بهره ببريم.
آثار حکمي و فلسفي او تا چه حد نشأت گرفته از اسلام و وحي نبوي است؟
درباره او نقل بسيار است که قرآن را به صوت خوش ميخواند و در کودکي با قرآن انيس بوده است. پس انتظاري جز اين نبايد داشت که منبع وحي مهمترين معيار براي تشکيل افکار او باشد، اما اين منبع وحياني بيشک در چارچوب فلسفه خود سهروردي براي سهروردي فهم ميشد. آيه نور براي سهروردي خلاصه تمام حکمه الاشراق است و چه چيزي بيش از اين بايد در تاييد اين سخن داشت که: حکمت سهروردي سراسر از سرچشمه وحي تشکيل شده است. اما نبايد از اين نکته هم غافل بشويم که حقيقت در هر جا که هست «حقيقت» است، ايرانيان از نظر سهروردي اين حقيقت را دريافتند که اصالت با نور است و آن است که تمام ظلمتها را روشن ميکند. يونانيان هم با عقل خودشان به سرچشمه حکمت وصل شده بودند. همين حقيقت قرآني ست که خودش را در انديشههاي انساني، خُردخُرد نشان داده است، و در وجود حضرت ختمي مرتبت جمع شده است. درواقع، کاري که سهروردي ميکند اين است که آن ذوق شهودي که با نور و اصالت نور سروکار دارد را به حکمت مشايي گره ميزند و با استدلال، پيش ميرود. پس بايد بگوييم که سهروردي حکيم مسلماني است که تفسير ذوقي از حقيقت مقدس و درک عقلي از همين حقيقت را بهمثابه دو رشته و ستون از خانه حکمت ميداند و البته ولايت حضرت ختمي مرتبت(ص) و جانشينان او، اين دو رشته معرفت را در خود جمع ميکند. پس حکمت سهروردي را نميتوان بدون ياري گرفتن از منبع وحي درک و تفسير کرد، چنانکه منبع وحي است که در تمام حقيقت ها با مراتب متفاوتشان حضور و بروز دارد. سهروردي کسي است که هر جا حکمت را ميبيند دلش به سمت آن ميل ميکند، همان گونه که حضرت رسول(ص) هم فرمودند که حکمت را بجوييد حتي اگر در چين باشد.
فلسفه سهروردي دقيقا چه ميگويد؟ او چه چيزي به فلسفه افزوده است که او را فيلسوف موسس ميناميم؟
اين سوال شايد مهترين سوالي است که ميشود در باره سهروردي پرسيد. ما پيش از سهروردي دو مکتب داريم، که مدعي کسب و فهم حقيقت هستند؛ يکي حکمت مشا است، و ديگري عرفان. حکمت اشراق خودش را جامع اين دو ميداند. هرچند سهروردي حکمت مشايي را در کامل نميپذيرد و منتقد آن است، اما فلسفهاش خالي از اصطلاحات و فهم مشايي نيز نيست، اما بايد بکوشيم که دريابيم، وقتي ميگويد کامل ترين انسان آن کسي است که جامع حکمت ذوقي و استدلالي است، مقصود او دقيقا چيست؟ «اشراق» در لغت به معناي تابش نور است، اما مطابق با ديدگاه سهروردي اين تابش نور حقيقت است که اشراق واقعي نام دارد. اشراق طلوع خوردشيد جسمي در آسمان مادي نيست، بلکه طلوع حقيقت در نفس ادمي است. به همين دليل سهرودي حکمت خودش را از حکمت بحثي و استدلالي صرف جدا ميداند. حکمت حقيقي حکمت ذوقي است که با تاله و تهذيب همراه است. در منطق، او کوشيده است، در تنظيم مطالب منطقي نوآوري کند، چنانکه در حکمه الاشراق مباحث اصلي را به، دلالت الفاظ، مباحث برهان، و نهايتا به مغالطات لفظي و صوري اختصاص داده است. اين که مغالطات براي سهروردي اينقدر اهميت دارد جاي تعجب ندارد، اما بيشک اين نشان از تلاش براي ايجاد نگرشي جديد به منطق دارد. همچنين تلاشي منطقي براي تعيين معناي تعريف که با دو جنبه منطقي و روانشناختي به آن ميپردازد، اما اين تلاشها نيست که سهروردي را در جايگاه يک فيلسوف موسس معرفي مينمايد؛ بلکه اين دقيقا خود مفهوم نور است که او را در جايگاه يک متفکر اصيل قرار ميدهد. پيش از سهروردي تمام حکما بر «وجود» و اصالت آن تاکيد داشتند، اما سهروردي از اصالت «نور» حرف ميزند. پس بايد بگوييم سهروردي فيلسوف نور است. او وجود را اعتباري و ساخته ذهن ميداند؛ نور که حقيقت داراي مراتب و مشککي فرض ميشود، همان «ادراک» است.
آنچه جالب توجه است اين است که سهروردي از حکماي يوناني و ايراني و اسلامي فراوان، به عنوان کساني نام ميبرد که به عالم نور باور داشتهاند و به اينترتيب، تلاش ميکند اين اعتقاد خود را به وضوح بيان کند که ميان حکمت يونان و حکمت ايران باستان جدايي قائل نمي¬شود و اين نيز از آن بزرگيها و قلندريهاي شيخ اشراق است که اصالت ادراک و «نور ادراک»، او را از تعصب بازداشته است تا حقيقت را به بند نکشد و آن را فقط در نزد قوم و فيلسوف خاصي جستجو نکند؛ بلکه به فرموده قرآن گوش سپرده است که حق از خداوند است، و لذا تمام تلاش سهروردي اين است که سخنان را گوش فرا دهد و از بهترين اين سخنان تبعيت نمايد.
کتاب هايي که درباره سهروردي نوشته شده است
کتابهاي خوب درباره سهروردي کم است، اما ميتوان به منابع چندي اشاره کرد: منابعي مثل شعاع انديشه و شهود در فلسفه سهروردي که استاد ديناني نوشتهاند؛ کتاب ديگري هست به نام «معرفت و اشراق در انديشه سهروردي» اثر استاد حسين ضيايي؛ و همين طور کتابهايي از استاد نصر و هانري کربن مثل «سه حکيم مسلمان».