داستانک/ شاهيني که پرواز نمي کرد
تاریخ انتشار: 95/05/21 20:42
آخرين خبر/ پادشاهي دو شاهين کوچک به عنوان هديه دريافت کرد. آنها را به مربي پرندگان دربار سپرد تا براي استفاده در مراسم شکار تربيت کند.
يک ماه بعد، مربي نزد پادشاه آمد و گفت که يکي از شاهينها تربيت شده و آماده شکار است اما نميداند چه اتفاقي براي آن يکي افتاده و از همان روز اول که آن را روي شاخهاي قرار داده تکان نخورده است.
اين موضوع کنجکاوي پادشاه را برانگيخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاري کنند که شاهين پرواز کند. اما هيچکدام نتوانستند.
روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهين را به پرواز درآورد ...
پاداش خوبي از پادشاه دريافت خواهد کرد.
صبح روز بعد پادشاه ديد که شاهين دوم نيز با چالاکي تمام در باغ در حال پرواز است.
پادشاه دستور داد تا معجزهگر شاهين را نزد او بياورند.
درباريان کشاورزي متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهين را به پرواز درآورد.
پادشاه پرسيد: «تو شاهين را به پرواز درآوردي؟ چگونه اين کار را کردي؟ شايد جادوگر هستي؟
کشاورز گفت: سرورم، کار سادهاي بود، من فقط شاخهاي راکه شاهين روي آن نشسته بود بريدم. شاهين فهميد که بال دارد و شروع به پرواز کرد.