زنده باد ولایت: ابوالحسن بنیصدر ۲ فروردین ماه سال ۱۳۱۲، در روستای باغچه، از توابع همدان به دنیا آمد. پدرش آیتالله نصرالله بنیصدر از روحانیون همدان بود. بنیصدر، پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی در موسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی شروع به کار کرد. او در شهریور ۱۳۴۰ با عذرا حسینی، ازدواج کرد و در ۱ آذر همان سال از سوی اسرائیل جهت شرکت در سمینار سازمان جهانی جوانان به سرزمینهای اشغالی دعوت شد و به شهر حیفا برای شرکت در این کنگره رفت.
سال ۱۳۴۲ برای تکمیل تحصیلات دانشگاهی عازم فرانسه شد و موفق به اخذ درجه دکتری از دانشگاه سوربون در رشته جامعهشناسی گردید.
وی در اولین انتخابات ریاستجمهوری برای اکثریت مردم ایران را به دست آورد و به عنوان رئیسجمهور کشور معرفی شد. فعالیتهای سیاسی ابوالحسن بنیصدر بعد از بازگشت به ایران با عضویت در شورای انقلاب و تاسیس روزنامه انقلاب اسلامی شروع شد. او با کسب ۱۱ میلیون رای به عنوان رئیسجمهور کشور معرفی و از سوی امام خمینی (ره) به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا معرفی شد. بنیصدر با رندی سعی در جلب نظر امام و بیت ایشان برای بهرهبرداریهای سیاسی داشت و به همین خاطر مرحوم حاج احمد خمینی را به عنوان نخستوزیر پیشنهاد کرد که مورد قبول امام واقع نشد. (۱)
زنده باد ولایت: ابوالحسن بنیصدر ۲ فروردین ماه سال ۱۳۱۲، در روستای باغچه، از توابع همدان به دنیا آمد. پدرش آیتالله نصرالله بنیصدر از روحانیون همدان بود. بنیصدر، پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی در موسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی شروع به کار کرد. او در شهریور ۱۳۴۰ با عذرا حسینی، ازدواج کرد و در ۱ آذر همان سال از سوی اسرائیل جهت شرکت در سمینار سازمان جهانی جوانان به سرزمینهای اشغالی دعوت شد و به شهر حیفا برای شرکت در این کنگره رفت.
سال ۱۳۴۲ برای تکمیل تحصیلات دانشگاهی عازم فرانسه شد و موفق به اخذ درجه دکتری از دانشگاه سوربون در رشته جامعهشناسی گردید.
وی در اولین انتخابات ریاستجمهوری برای اکثریت مردم ایران را به دست آورد و به عنوان رئیسجمهور کشور معرفی شد. فعالیتهای سیاسی ابوالحسن بنیصدر بعد از بازگشت به ایران با عضویت در شورای انقلاب و تاسیس روزنامه انقلاب اسلامی شروع شد. او با کسب ۱۱ میلیون رای به عنوان رئیسجمهور کشور معرفی و از سوی امام خمینی (ره) به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا معرفی شد. بنیصدر با رندی سعی در جلب نظر امام و بیت ایشان برای بهرهبرداریهای سیاسی داشت و به همین خاطر مرحوم حاج احمد خمینی را به عنوان نخستوزیر پیشنهاد کرد که مورد قبول امام واقع نشد. (۱)
در نامه امام خمینی (ره) به آقای منتظری –در خصوص عدم صلاحیت وی برای تصدی رهبری- عدم رضایت ایشان با ریاستجمهوری بنیصدر نمایان است: «والله قسم، من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم؛ والله قسم، من رای به ریاستجمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.» (۲) برای دانستن چرایی این ماجرا باید ابتدا از عملکرد و کارنامه پرابهام و تنش بنیصدر گفت تا بتوان درک صحیحی از بیان امام (ره) به دست آورد.
SD LURE تحت پوشش سازمان سیا
بنیصدر قبل از انقلاب تحت پوشش سازمان سیا فعالیتهای گستردهای را پوشش داده است. معصومه ابتکار –که به عنوان مترجم در خدمت دانشجویان تسخیرکننده لانه جاسوسی بود- در این زمینه در کتاب تسخیر مینویسد: «یکی از این اسناد در مورد فردی بود که سازمان سیا از او با عنوان «SD-LURE» نامه میبرد. در دیماه ۱۳۵۸، در گاو صندوق اتاق رئیس پایگاه سیا در تهران، هفت سند درباره این فرد پیدا کردیم. نخستین سند به تاریخ ۲۷ جولای ۱۹۷۹ به گزارشهای فردی به نام «SD-ROTTER» که بعدها معلوم شد قشقایی است، مربوط میشد. وی مقامات سیا را به تماس با شخص دیگری با عنوان «SD-LURE» ترغیب میکرد. در این سند شماره تلفن او ذکر شده بود. با کنترل این شماره تلفن متوجه شدیم شماره متعلق به منزل بنیصدر است. سند دیگری نیز از او به عنوان یک منبع اطلاعاتی و بالقوه نام میبرد. یکی از ماموران سیا با اسم رمز «گای رادرفورد» در پاریس تحت پوشش یک تاجر به او نزدیک شده بود. «SD-LURE» موافقت کرد که دوباره در تهران با او ملاقات کند.» (۳)
بنا بر اعترافات یکی از گروگانها به نام تام آهرن –رئیس قرارگاه سیا در تهران- یکی از جاسوسان سیا که خود را نماینده یک کمپانی تجاری معرفی کرده بود، در حوالی ۲۹ مرداد ۱۳۵۸، به تهران آمد و بین ۳ تا ۵ بار با بنیصدر ملاقات میکند. در آخرین جلسه، بنیصدر با پیشنهاد دریافت حقوق ماهیانه هزار دلار، به عنوان مشاور اقتصادی شرکت تجاری تحت پوشش سیا موافقت میکند. آهرن در پاسخ به این سوال دانشجویان که آیا بنیصدر میدانست طرف مقابل وی یک مامور سیا است میگوید: «قرار نبوده که به بنیصدر در این مرحله گفته شود که طرف مقابل سیا میباشد، لذا به وی گفته نشده بود؛ اما یک مساله بود که میتواند به وی این برداشت را داده باشد که عبارت است از: نحوه پیشنهاد ماهیانه (دریافت) هزار دلار که بدون انجام ترتیبات معمولی تجاری مورد پیشنهاد و توافق قرار گرفت و میتوانست بیانگر آن باشد که مساله به این سادگیها نیست.» (۴)
اما اسناد نیز دربردارنده نکتههای جالبی است. بنیصدر در اولین ملاقات خود با این جاسوس چنین میگوید: «درباره توانایی و قدرت خمینی مبالغه شده، خمینی قادر نیست کشور را به تنهایی اداره کند و باید به دیگران تکیه کند.» (۵)
مامور سیا برداشت خود را درباره این گفته بنیصدر چنین عنوان کرده است: «این نظر تا حدی مطابق آن چیزی است که در پاریس گفت: من به خمینی احتیاج دارم، اما خمینی هم به من احتیاج دارد. لحن این نظریه به نحوی بود که انسان استنباط میکند که ال-۱ ]بنیصدر[ فکر میکند نسبت به آنچه از خمینی میتوان انتظار داشت، محدودیتهایی وجود دارد.» (۶)
مخالفت با اصل پنجم قانون اساسی، اصل ولایتفقیه
هر چند در روزنامه انقلاب اسلامی در ۲۲ دیماه ۱۳۵۸ اعلام شد: «آقای بنیصدر به ولایتفقیه رای مثبت داده است.» (۷) اما بعدها مدارکی به دست آمد که نشان میداد بنیصدر در زمان تصویب اصل پنجم در مجلس حضور نداشته و بدان رای نداده است.
در نخستین جلسات مجلس خبرگان پس از آنکه مهندس سحابی به عنوان معدود نمایندگان مجلس علنا به مخالفت با ولایتفقیه پرداخت و دکتر بهشتی از ناطقین بعدی درخواست کرد که توضیح بیشتری راجع به ولایتفقیه دهند، بنیصدر گفت: «تمام روز نمایندگان صحبت از ولایتفقیه کردند و کسی نگفت فقیهی که بتواند جامعیت امام را داشته باشد؟… و اگر چنین شخصی نیست باید مجموعه متصدیان قوای حاکم فقیه صاحب صلاحیت تلقی شود…» (۸)
بنیصدر در اول مهرماه ۱۳۵۸ نیز در این مورد چنین گفت: «آن طوری که ما این اصل را مینویسیم قدم به قدم یک نوع استبداد را در قانون اساسی پیش میبریم.» (۹) سرانجام با تمام مخالفتهایی که از سوی بنیصدر و تعدادی دیگر صورت میگرفت اصل پنجم قانون اساسی که مربوط به ولایتفقیه بود، در ۲۲ شهریور ماه ۱۳۵۸ با ۵۳ رای موافق در مجلس خبرگان تصویب شد در حالی که روزنامه کیهان در همان روز در مقالهای اعلام کرد: «از نظر بنیصدر ولایتفقیه لباسی است که آخوندها برای تن خود دوختهاند.» (۱۰)
انهدام بقایای تجهیزات حمله نظامی آمریکا به طبس
پس از شکست آمریکا در صحرای طبس بنیصدر به طور مشکوکی دستور انهدام بقایای تجهیزات نظامی آمریکا را صادر میکند که این امر به شهادت یکی از مسئولین سپاه به نام شهید منتظرالقائم –که در محل واقعه حاضر شده بود- میباشد. پس از این واقعه کمیتهای مامور بررسی این اقدام بنیصدر شد. بنیصدر این خیانت را این چنین توجیه میکند: «موقعی که مساله طبس پیش آمد ]۴ اردیبهشت ۱۳۵۹[ در خوزستان بودم. رئیس ستاد ارتش سرلشگر شادمهر به من تلفن کرد و گفت: اگر آمریکاییها شبانه بیایند و این بالگردها و هواپیماها را ]که در فرودگاه طبس جا گذاشتند[ ببرند، دیگر هیچ آبرویی برای ارتش باقی نمیمونه. خب، من که نظامی نبودم، قاعدتا میباید سخن مسئول نظامی را میپذیرفتم و آن پیشنهاد را پذیرفتم و گفتم، همین کار را بکنید. وقتی هواپیمایی را فرستاده بودند به طبس تا از آن بالا، ملخهای بالگرد را بزنند، تعدادی از پاسدارها آنجا بودند و به یکی از آنها تیر خورده بود…» (۱۱)
این اظهارات در حالی است که اولا تجهیزات به جای مانده به نحوی منهدم شدند که به هیچوجه امکان بهرهبرداری از اسناد به جای مانده در آنها به دلیل وقوع انفجار امکانپذیر نگردید و در واقع این اقدام نظامی بسیار فراتر از هدف قراردادن ملخهای بالگردهای آمریکایی بود. آیتالله هاشمی رفسنجانی در خطبههای نمازجمعه در خصوص این واقعه میگوید: «پس از شکست عملیات چند بالگرد زمینگیر شد و اسنادی بجا ماند. با زمینگیر شدن این بالگردها، بنیصدر که آن موقع رئیسجمهوری و فرمانده کل قوا بود، دستور بمباران منطقه را صادر کرد. من مامور شدم بررسی کنم که علت بمباران چه بوده است؟ آمریکاییها که رفته بودند، چه ضرورتی برای بمباران منطقه وجود داشت؟…» (۱۲)
بهزاد نبوی نیز که در مرداد ماه ۱۳۶۰ معاون نخستوزیر بود، درباره نقش بنیصدر در واقعه طبس در مصاحبهای اعلام کرد: «… فرمانده نیروی هوایی وقت به فرمان بنیصدر، ]هواپیماهای باقیمانده آمریکا را در صحرای طبس[ بمباران کرد تا اسناد وابستگی وی به آمریکا افشا نگردد. بنیصدر که فهمیده ]بود[ امکان دارد بهمن باقری فرمانده نیروی هوایی وقت دستگیر شود و مچ وی باز شود مسئولیت آن را خود قبول کرد و زمانی که باقری را از سرپرستی نیروی هوایی کنار گذاشتند بنیصدر بلافاصله او را به سرپرستی هواپیمایی کشوری منصوب کرد.» (۱۳)
کارشکنی در تعامل با قوای سهگانه
در بعد اختلافات داخلی، نوع تعامل او با دو قوه دیگر، یعنی قوه مقننه و قضائیه و حتی در ارتباط با زیر مجموعه قوه مجریه یعنی نخستوزیر و وزرا بسیار خصمانه است. روابط رئیسجمهور بعد از شکست تلاشهای گستردهاش برای تشکیل یک مجلس تیره بود تا آنجا که حتی مصوبات مجلس را برای اجرا، امضا و ابلاغ نمیکرد و قوه مقننه را مجبور ساخت با تصویب طرحی، مهلت پنجروزهای را برای رئیسجمهور تعیین کند. در مورد قوه قضائیه حملات شهید بهشتی و دیگر مسئولان قضایی آن دوران ما را بینیاز از پرداختن به آن میکند.
وی حتی در جریان انتخاب شهید رجایی به نخستوزیری با ارسال نامهای خطاب به وی تلاش کرد چنین القا کند که این انتخاب به او تحمیل شده است. (۱۴) چند روز بعد هم برای اینکه از اعمال دولت اعلام برائت کند، در دیدار عمومی با مردم عنوان کرد: «اگر دیدم که این دولت خط مرا ندارد و مردم هم از من خواستند، خوب من باید به مردم بگویم که این دولت، دولت من نیست؛ بنابراین من ابزار کار ندارم که شما از من چیزی بخواهید.» (۱۵)
ادامه دارد…
منبع: کتاب بازگشت از نیمه راه، تدوین و تالیف: علی الفتپور
پینوشتها:
۱-صحیفه امام، ج ۱۳، ص ۵۶
۲-صحیفه امام، جلد ۲۱، ص ۳۳۱٫
۳-معصومه ابتکار، تسخیر، انتشارات اطلاعات، ۱۳۸۷، ص ۱۴۳٫
۴-تسخیر لانه جاسوسی و نقش آن در شفافشدن مواضع گروهها و جریانها، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۲/۷/۸۶
۵-اسناد لانه جاسوسی، ج ۱، ۴۸۰-۴۸۱
۶-همان
۷-روزنامه انقلاب اسلامی، اول مهرماه ۱۳۵۸٫
۸-جلسه چهارم مشروح مذاکرات تدوین قانون اساسی، ۲۹ مرداد ۱۳۵۸
۹-روزنامه انقلاب اسلامی، اول مهرماه ۱۳۵۸
۱۰-روزنامه کیهان، ۲۲ شهریورماه ۱۳۵۸
۱۱-درس تجربه، ابوالحسن بنیصدر، به کوشش: حمید احمدی، انتشارات انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰، ص ۲۹۲ و ۲۹۳٫
۱۲-اکبر هاشمی رفسنجانی، سخنرانی نمازجمعه ۸/۲/۱۳۸۵
۱۳-روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۳/۵/۱۳۶۰
۱۴-چگونگی انتخاب اولین رئیسجمهور، کیومرث صابری، نامه مورخه ۲۹/۵/۱۳۵۹
۱۵-روزنامه انقلاب اسلامی، ۳/۶/۱۳۵۹٫