جدايي توافقي دو هنرپيشه مشهور در دادگاه تهران
تاریخ انتشار: 95/05/26 12:48
پارس/ زن بازيگر در عقدنامه اش فقط گرفتن جان شوهر هنرپيشه اش را ننوشته بود اما وقتي پاي طلاق در زندگي اين زوج هنرپيشه باز شد زن جوان بيشتر خواسته هايش را بخشيد و طلاقش را گرفت.
زندگي مشترک زوج بازيگر هنوز به نيمه داستان نرسيده بود که سکانس طلاق برايشان کليد خورد. هفت سال پيش که خبر ازدواج آنها منتشر شد عمده مخاطبان آنها را به خاطر انتخابشان ستايش ميکردند. اما واقعيت زندگي آنها شبيه اکثر کساني بود که به دادگاههاي خانواده مراجعه ميکنند.
زندگي مشترک آقا و خانم هنرپيشه از يک ملاقات هنري آغاز شد. نخستين بار در دفتر يک تهيهکننده با هم آشنا شدند، پيشنهاد شده بود در نقش اول يک فيلم"سينمايي ظاهر شوند، نقش دختر و پسر جواني که در مسير يک داستان پر پيچ و خم عاشق هم ميشوند. قرارداد بسته شد و آنها جلوي دوربين رفتند. هر دو تلاش کردند از اين فرصت طلايي خوب استفاده کنند و به شخصيتهاي فيلمنامه جان تازهاي ببخشند.
چند ماه بعد فيلم آماده شد ولي آنچنان که بايد، در محافل هنري سر و صدا نکرد و در گيشه هم خوب نفروخت. ولي آن فيلم دستکم براي دختر و پسر جوان «آمد» داشت و باعث شد به دنياي سينما و تلويزيون معرفي شوند. از آن مهمتر اينکه باب آشنايي باز شد تا پسر جوان در يک روز باراني به دختر مورد علاقهاش پيشنهاد ازدواج دهد. پسر گفت عاشق متانت و البته خندههاي او شده، دختر هم با شنيدن اين پيشنهاد اجازه خواست بيشتر فکر کند و با تأمل تصميم بگيرد.
به هر تقدير خيلي زود آنها پاي سفره عقد نشستند و مراسم ازدواجشان برگزار شد و زوج بازيگر زندگي مشترک خود را آغاز کردند. بازي در فيلمهاي بعدي بسرعت به هر دو نفرشان پيشنهاد و زمينه همکاري در تلويزيون و حتي صحنه تئاتر هم برايشان مهيا شد. درآمدشان بالاتر رفت و روز به روز مشهورتر شدند، با اين حال فرصت کافي براي در کنار هم بودن از آنها سلب شده بود.
بر خلاف تصور طرفداران، زندگي آقا و خانم هنرپيشه چندان تفاوتي با زندگي معمول يک خانواده متوسط نداشت، اما انتظارات مخاطبان باعث ميشد در انظار عمومي ظاهر نشوند يا در صورت برگزاري جشنواره يا جشنهاي هنري با لباسهاي فاخر و تشريفات پا روي فرش قرمز بگذارند. هجوم طرفداران و تماشاگران براي گرفتن امضا و عکس يادگاري باعث ميشد هرگز نتوانند در پياده روها قدم بزنند يا در پاساژها خريد کنند.
گاهي حتي حسرت حضور در يک کبابي يا گاز زدن به يک بلال کباب شده کنار خيابان و جاده در دل آنها باقي ميماند. اما اين همه ماجرا نبود، اختلافهاي کوچک آنها کم کم بزرگتر شد و گاه مشاجراتشان پاياني نداشت. براي همين دادخواست طلاق توافقي را به وکلايشان سپردند تا به جاي آنها مراحل اداري و تشريفات قانوني را پيگيري کنند. آنها مصمم بودند هر چه زودتر به زندگي مشترکشان خاتمه دهند.
بر اساس مستندات پرونده، دادخواست طلاق توافقي زوج بازيگر از جملات آشنايي بهره ميبرد، واژگاني که براي همه درخواستهاي متارکه به دادگاهها ارائه ميشود و تفاوتي ندارد که زوج چه کاره بوده يا متعلق به کدام طبقه جامعه باشند. واژگاني از جمله؛ «زوج و زوجه به سبب اختلافات به وجود آمده هيچگونه توافقي براي ادامه زندگي مشترک نداشته و از دادگاه محترم درخواست رسيدگي و صدور گواهي عدم سازش جهت اجراي طلاق دارند.»
در برگههاي دادخواست هيچ توضيحي درباره دلايل درخواست طلاق يا مستنداتي درباره اختلافات موجود بيان نشده بود. حتي اگر خانم و آقاي هنرپيشه دلايلي را به وکلاي خود بازگو کرده بودند، وکلا ترجيح داده بودند از توضيحات اضافي بپرهيزند.
اصلاً چه اهميتي داشت که زوج هنرپيشه چه مشکلاتي دارند، آنها هم جزئي از جامعه هستند با همه مشکلات مشترک. از قرار معلوم خانم بازيگر جدا از مهريه سنگين، سند ششدانگ يک آپارتمان در شمال شهر را هم پشت قبالهاش داشت و به طور جداگانه هم حق تحصيل، کار و حتي حضانت فرزند احتمالي را گرفته بود. طبق دادخواست ارائه شده زن جوان فقط به دريافت آپارتمان رضايت داده و از باقي مطالبات خود صرفنظر کرده بود.
براساس روال رسيدگي به مناقشات در دادگاههاي خانواده، قاضي زوج را ابتدا به واحد مشاوره و سپس داوري ارجاع داد، هر چند نتيجه احتمالي اين نامه نگاري کاملاً قابل پيشبيني است. با اين حال پرونده به دريافت گزارشهاي مربوطه موکول شد.
در آن صبح گرم مرداد، هيچ يک از طرفين دعوا در دادگاه خانواده حضور نداشتند، شايد هر کدام از آنها در گوشهاي از کشور و دريک فيلم سينمايي مشغول ايفاي نقش بودند، هر چند در بازي زندگي نتوانسته بودند بخوبي ظاهر شوند. زندگي خانم و آقاي هنرپيشه معمولاً شرايطي داشت که کمتر همديگر را ببينند و کمتر غذاي خانه را ميل کنند. با اين حال يکي از آنها در مصاحبهاي با يک نشريه گفته بود؛ کاش زودتر ازدواج کرده بودند.
آن يکي هم از درک متقابل همسرش حرف زده بود. شايد در آن لحظه حق داشتند، اما حالا زندگي مشترک آنها از نقطه آرامش خارج، به کشمکش وارد شده و در نهايت به اوج رسيده بود.در يکي از فيلمهايي که بازي کرده بودند ديالوگ مشهوري از زبان يکيشان با اين مضمون بيان ميشد؛ «واقعاً هيچ کسي براي طلاق گرفتن ازدواج نميکنه...» و طرف مقابل ادامه ميداد: «آره خب؛ همه فکر ميکنن بهترين انتخاب رو داشتن...ولي بستگي داره بعداً چه اتفاقي بيفته.»