شت به ملت، سقوط حکومت؛ بسترهاي کودتاي 28 مرداد به روايت "وطن امروز"
تاریخ انتشار: 95/05/28 10:50
وطن امروز/ متن پيش رو در وطن امروز منتشر شده است و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
ادامه دارد ...
: پشت به ملت، سقوط حکومت؛ بسترهاي کودتاي 28 مرداد به روايت "وطن امروز"
تاریخ انتشار: 95/05/28 10:50
وطن امروز/ متن پيش رو در وطن امروز منتشر شده است و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست
28 مرداد براي ايرانيها يکي از تلخترين روزهاي تاريخ است؛ روزي که اولين دموکراسي مردمي ايرانيان به چشم به هم زدني با قمهکشي «شعبان بيمخ» و دار و دستهاش و با پول و برنامهريزي سفارتخانههاي انگليس و آمريکا بر باد رفت؛ اگرچه آن روز مردم خود نيز از منتخبشان دل خوشي نداشتند و براي حمايتش مثل 30 تير کفنپوش نشدند. حدفاصل تابستان 28 تا تابستان 32 چهار سال پرالتهاب در تاريخ ايران است که فراز و فرودهاي بسياري داشته که ميتوان گوشهاي از آن را در کتب تاريخ مشاهده کرد.
پيوند روشنفکران و روحانيت، ظهور حرکتهاي مردمي
پس از شکست انقلاب مشروطه و انحراف مشروطه توسط روشنفکران غربزده، فاصله روحانيت با جماعت روشنفکر زياد شد و همين فاصله باعث شد مردم هم از روشنفکر جدا شوند. محوريت «مدرس» در چند دوره مجلس و پشتوانه مردمي او همواره باعث شده بود اگر قرار است اقدام انقلابي از جنس لغو قرارداد 1919 هم در مجلس رخ دهد همه مردم تنها از آيتالله مدرس و مرداني از جنس او انتظار داشته باشند نه روشنفکران غربگرا که عمدتا تسهيلکننده اين ماجرا بودند. اما در سالهاي منتهي به ملي شدن صنعت نفت، نيروهاي مذهبي و بعضي نيروهاي ملي با محوريت آيتالله «کاشاني» و «محمد مصدق» دوباره به يک حرکت ملي گرايش پيدا کردند. اولين اقدام جلوگيري از امضاي قرارداد «گس- گلشاييان» بود که آيتالله کاشاني روشنگريهاي مردمياش را انجام ميداد و نيروهاي مليگراي اقليت در مجلس در تلاش بودند اين قرارداد امضا نشود.
در مجلس پانزدهم اقليت مجلس با قرارداد الحاقي «گس- گلشاييان» مخالفت کردند که اين اقليت شامل دکتر «مظفر بقايي»، دکتر «حائريزاده» و آقاي «حسين مکي» بود که مبارزات خود را براي ملي شدن صنعت نفت با اعلام «کأن لميکن» قرارداد «قوام- سادچيکف» استارت زدند تا علنا استيفاي حقوق ملت ايران را از نفت جنوب به تصويب برسانند که رساندند. دولت وقت اصرار داشت قرارداد گس- گلشاييان را که به نوعي قرارداد الحاقي بود به تصويب مجلس پانزدهم برسانند اما با مخالفتهاي پي در پي اقليت مجلس پانزدهم روبهرو شد. اقليت مجلس سعي داشت از هر ابزار قانوني که در اختيار دارد استفاده کند تا مهلت قانوني زمان مجلس پانزدهم به پايان برسد؛ بدون اينکه قرارداد به تصويب برسد. نطق آتشين و پرحرارت حسين مکي را يکي از عوامل اصلياي دانستند که وقت مجلس را گرفت. دوستان آقاي مکي با لابيهايي که در مجلس کردند از ديگر اعضاي مجلس، وقت براي آقاي سيدحسين مکي ميگرفتند تا حسين مکي بتواند به نطق ممتد خود ادامه دهد. آقاي مکي توانست با اين ترفند وقت مجلس پانزدهم را به اتمام برساند.
حسين مکي در طول سخنان خود در مجلس پانزدهم داروي «متدرين» مصرف ميکرد تا بتواند نخوابد و سخنراني کند. دقيقا ساعت 12 شب عيد فطر آن سال مجلس کار خود را تمام کرده بود که موج شادي در مجلس به پا شد و نمايندگان با کف زدن، آقاي مکي را تشويق کردند. نکته قابل توجه اين است که بعد از آنکه اقليت مجلس موفق شد مانع تصويب طرح الحاقيه نفت در مجلس شود پي بردند ميتوانند براي ملي شدن صنعت نفت تلاش کنند.
شروع مبارزه براي ملي شدن صنعت نفت
تجربه موفق اقليت در مجلس پانزدهم آنها را به اين نتيجه رساند که با حمايتهاي مردمي ميتوانند ملي شدن صنعت نفت را که کاري بس دشوارتر بود، به سرانجام برسانند. پس نيروهاي مليگرا و انقلابي متدين جمع شدند. اگرچه «هژير» بسيار تلاش کرد با تعويض صندوقها و تقلب، از ورود اين نيروها به مجلس جلوگيري کند اما نتوانست جلوي خواست ملت بايستد و در نهايت بعد از 4-3 ماه از تعويض رأي اعلام کردند 12 نفر در تهران رأي آوردند که محمد مصدق، مظفر بقايي، سيدحسين مکي، سيدابوالحسن حائريزاده و آيتالله کاشاني جزو منتخبين مردم بودند. براي همه عجيب بود که محبوبيت آيتالله کاشاني به حدي است که او اگر چه در تبعيد به لبنان به سر ميبرد اما توانسته است به عنوان پنجمين منتخب تهران به مجلس راه يابد و اين خود نويددهنده روزهاي طلايي براي ملي شدن صنعت نفت بود.
مجلس شانزدهم کار خود را شروع کرد، «رجبعلي منصور» رئيس دولت وقت بود و با فشار لابيهاي انگليسي لايه الحاقي نفت را به جريان انداخت و از نمايندگان خواست لوايح تصويبنشده در مجلس پانزدهم را به تصويب برسانند. در جلسه 23 خرداد 1329 دولت پيشنهاد داد کميسيون نفت تشکيل شود. سرانجام اول تير 29 کميسيون نفت تشکيل شد. 5 تير همان سال مصدق توانست با 14 رأي از 15 رأي رياست کميسيون نفت را به دست آورد و سيدحسين مکي با 7 رأي به عنوان مخبر کميسيون نفت انتخاب شد. بعد از آن رجبعلي منصور استعفا کرد و شاه رزمآرا را نخستوزير کرد. رزمآرا مطابق اسنادي که بعدها سازمانهاي اطلاعات جاسوسي آمريکا و انگليس و همچنين مدارک وزارت خارجه افشا کرد با لابيهاي انگليسي گفتوگو کرد تا سود صنعت نفت را به نسبت مساوي بين ايران و انگليس تقسيم کند. رزمآرا در آن زمان اعلام کرده بود اين مساله فعلا اعلام نشود اما شدت مبارزه در جهت ملي شدن صنعت نفت بالا گرفته بود؛ به طور مثال مکي روز 28 آذر 29 پيشنهاد معروف ملي شدن صنعت نفت را در يک قطعه کاغذ 10 در 15 سانتيمتري به خط خودش نوشته بود و 5 نفر اعضاي جبهه ملي آن را امضا کردند با اين مضمون: به نام سعادت ملت ايران به منظور کمک به صلح جهاني امضاکنندگان ذيل پيشنهاد ميکنند که صنعت نفت ايران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملي شود. امضاکنندگان محمد مصدق، دکتر شايگان، دکتر حسن حائريزاده، دکتر اللهيار صالح و سيدحسين مکي بودند.
بعد از اينکه اين مسائل مطرح شد 30 آذر تظاهرات و گردهمايي بسيار عظيمي از طرف دانشجويان دانشگاه تهران در ميدان بهارستان انجام شد، در آنجا شعارهايي ضد قرارداد الحاقي 1933 داده شد و نکته کليديتر اينکه اول ديماه آن سال به دعوت آيتالله کاشاني و حوزه علميه تهران در مسجد شاه که بعد از انقلاب به مسجد امام خميني(ره) معروف شد چند هزار نفر از طبقات مختلف گرد هم آمدند و آيتالله کاشاني به طرفداري از ملي شدن صنعت نفت سخنراني کرد.
غير از آيتالله کاشاني، علماي ديگري نيز در شکلگيري نهضت ملي کردن صنعت نفت نقش مهمي را ايفا کردند. آيتاللهالعظمي سيدمحمدتقي خوانساري که از مراجع تقليد وقت بود، فتوايي شرعي به ضرورت ملي شدن صنعت نفت صادر کرد. ديگر مراجع تقليد همچون آيتاللهالعظمي صدر، آيتاللهالعظمي حجت و آيتاللهالعظمي فيض نيز فتاوايي در همين زمينه صادر کردند که سبب شد تودههاي وسيعي از مردم مذهبي در سراسر کشور به حمايت از ملي شدن صنعت نفت قيام کنند.
17 اسفند 29 در جلسه سيوهفتم کميسيون نفت، ملي شدن صنعت نفت تصويب شد و روز 18 اسفند 29 مجلس بعد از کشته شدن رزمآرا به نخستوزيري «حسين علا» رأي تمايل داد، 22 اسفند 29 پيشنهاد ملي شدن صنعت نفت با قيد 2 فوريت مطرح شد و مصدق پيرامون اين داستان نطق بسيار پرشوري انجام داد که
2 قطعه از آن را ميآورم: «شما اي نمايندگان مجلس شانزدهم! خواهش ميکنم گزارش کميسيون نفت را بدون فوت وقت که ممکن است از کيسه ملت ايران برود و ديگر اينچنين موقعيتي به دست نياوريد، تصويب کنيد».
به اين ترتيب اولين مصوبه ملي شدن صنعت نفت 24 اسفند 29 به تصويب رسيد. با توجه به شنيدهها ايران بويژه تهران غرق شادي و نورافشاني شده بود. فشاري که مردم آوردند باعث شد 29 اسفند 29 مجلس سنا هم به اين مصوبه رأي دهد و بالاخره در 29 اسفند 1329 رسميت کامل صنعت ملي شدن نفت ايران به وقوع پيوست.
نخستوزيري مصدق
پس از پيروزي در مبارزه براي ملي شدن صنعت نفت، قدرت نيروهاي مبارز بيشتر شد و يکي از ثمرات آن نخستوزيري مصدق بود. مصدق زمام قدرت را بهدست گرفت و 12 ارديبهشت 30 کابينه خود را معرفي کرد و مراحل اجرايي ملي شدن نفت را دنبال کرد و يکي از اصليترين برنامههاي مصدق دعواي ايران و انگليس بر سر نفت بود که به دادگاه لاهه هم کشيد. مصدق نخستوزير بود و آيتالله کاشاني مهمترين پايگاه مردمي را براي او ايجاد کرده بود و مسير مثبتي پيش روي ايران بود. مصدق به لاهه رفت تا از حقوق ايران دفاع کند. دفاعيات ايران در دادگاه لاهه البته توسط پروفسور «هانري رولن» ايراد شد که چند روز نيز به طول انجاميد و مصدق تنها در آن دادگاه نطقي تمهيدي سياسي آن هم در روز اول انجام داد و در نهايت با دفاعيات هانري رولن، ايران پيروز ميدان حقوقي درباره نفت شد.
پس از برگزاري انتخابات دوره هفدهم و افتتاح مجلس شوراي ملي و بازگشت دکتر مصدق از دادگاه لاهه و در بحبوحه مبارزات نهضت ملي شدن نفت، با وجود اظهار تمايل اکثريت نمايندگان مجلس جديد به نخستوزيري مجدد دکتر مصدق، ناگهان وي از سمت خود استعفا کرد. علت اين امر کارشکنيهاي اقليت مجلس تحت رهبري «سيدحسن امامي» عدم ابراز تمايل مجلس سنا به زمامداري دکتر مصدق و اختلاف بر سر درخواست اختيارات بيشتر براي نخستوزير بود.
دکتر مصدق 16 تير به دليل عدم اظهار تمايل مجلس سنا از قبول پست نخستوزيري خودداري کرد. 18 تير از ميان نمايندگان حاضر در مجلس سنا تنها ۱۴ نفر به زمامداري دکتر مصدق ابراز تمايل کردند. آيتالله سيدابوالقاسم کاشاني از روحانيون مشهور آن دوران، در واکنش به مخالفت مجلس سنا در تاييد ادامه زمامداري دکتر مصدق، اعلاميه شديداللحني صادر کرد. از طرف احزاب، گروهها، اصناف، پيشهوران و بازاريان نيز تلگرافها و نامههاي فراواني در حمايت از مصدق به مرکز ارسال شد. تحت فشار گروههاي سياسي و درخواستهاي مکرر مردم و اظهار تمايل مجلس شوراي ملي، شاه بهرغم مخالفت مجلس سنا، فرمان نخستوزيري دکتر مصدق را صادر کرد. مصدق اين بار اعطاي اختيارات 6 ماهه و درخواست مقام وزارت جنگ را پيششرط پذيرش مقام نخستوزيري قرار داد. در اين شرايط دکتر مصدق روز ۲۵ تير ۱۳۳۱ براي مشورت و تبادل نظر درباره وزيران جديد به ديدار شاه رفت.
وزارت جنگ براي نخستوزير به معني کاستن از قدرت شاه بود زيرا رضاخان به کمک همين وزارت جنگ بود که به قدرت رسيده بود. اين امر براي محمدرضا شاه گران آمد. مصدق در اين روز، پس از 3 ساعت گفتوگو با شاه، استعفا کرد. مصدق نخستوزير بود و برابر قانون اساسي با وزرا مسؤوليت مشترک داشت و وزير جنگ را هم رئيس دولت بايد انتخاب ميکرد. اما شاه اين را طبق سابقه به خود اختصاص داده بود و نميخواست صرفنظر کند و آن را از لوازم فرماندهي کل قوا ميدانست و چون مصدق خود را در عين حال وزير جنگ قرار داده بود و شاه حاضر به تسليم نبود بدون مشورت با سران نهضت يا همکاران در مقام استعفا برآمد.
با استعفاي مصدق و پذيرش آن از سوي شاه، مجلس براي رأي به نخستوزير جديد وارد شور شد و از 42 نماينده که بيش از نصف نمايندگان بودند، به احمد قوام 40 رأي اعتماد دادند، در حالي که اين جلسه قانوني نبود زيرا حد نصاب لازم را نداشت و نمايندگان نهضت ملي جلسه ديگري داشتند. شاه که ارتش را در اختيار داشت، به فرمانداري نظامي دستور کنترل اوضاع و جلوگيري از آشوب را داد، تانکها در خيابانها مستقر شدند. عدهاي از نمايندگان فرصتطلب با محاصره مجلس توسط نظاميان، پنهاني همکاري خود را با قوام اعلام کردند. شاه با قوام موافق نبود اما با شرايط پيشآمده، تسليم نظر آمريکا و انگليس شده بود. قوام 28 تير درخواست اختيارات فوقالعاده براي اعاده امنيت در سراسر کشور کرد. از اين رو شاه به قوام دستور داد براي برقراري نظم از نيروي نظامي استفاده کند و به او قول داد در صورت وخامت اوضاع، فرمان انحلال مجلس را صادر کند.
حرکت توفاني آيتالله کاشاني
در اين هنگام آيتالله کاشاني به مخالفت شديد با حکومت قوام پرداخت و مردم را به مبارزه دعوت کرد. آيتالله کاشاني طي اعلاميهاي خطاب به قوام چنين گفت: «احمد قوام بايد بداند در سرزميني که مردم رنجديده آن پس از سالها رنج و تعب، شانه از زير بار ديکتاتوري بيرون کشيدهاند، نبايد اختناق افکار و عقايد را اعلام و مردم را به اعدام دستهجمعي تهديد نمايد. من صريحاً ميگويم بر عموم برادران مسلمان لازم است در راه اين جهاد کمر همت بربسته و براي آخرين مرتبه به صاحبان سياست استعماري ثابت کنند تلاش آنان در به دست آوردن قدرت و سيطره گذشته محال است و ملت مسلمان ايران به هيچيک از بيگانگان اجازه نخواهد داد به دست مزدوران آزمايششده، استقلال آنان پايمال و نام باعظمت و پرافتخاري که ملت ايران بر اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است، مبدل به ذلت و سرشکستگي شود».
آيتالله کاشاني سپس در مصاحبه با خبرنگاران داخلي و خارجي صراحتاً اعلام کرد: «اگر قوام ظرف 48 ساعت نرود اعلام جهاد خواهم کرد و شخصاً کفن پوشيده پيشاپيش مردم به مبارزه خواهم پرداخت». پس از اين موضعگيري قاطع آيتالله کاشاني و تعطيل بازار و مغازهها، مردم روز 30 تير به خيابانها آمدند و خواستار سرنگوني قوام شدند.
دولت براي مقابله با مخالفتهاي مردمي دستورات اکيدي به نيروهاي شهرباني و ارتش صادر کرد ولي با وجود سرکوب شديد، نارضايتي مردمي از دولت قوام و حمايت از دکتر مصدق به اوج خود رسيد. شعار «يا مرگ يا مصدق» آن روز در خيابانها طنينانداز شد. اعتصابات، تظاهرات خياباني و درگيريهاي مردمي با پليس و ارتش گسترش يافت و با اعلام تعطيلي روز 30 تير از سوي گروهها، احزاب، جمعيتهاي ديني و سياسي هوادار دکتر مصدق، درگيري به اوج رسيد. در اين روز نيروهاي نظامي، مردم را به گلوله بسته و عدهاي را به شهادت رساندند. سرلشکر «وثوق» فرمانده ژاندارمري نيز کفنپوشان باختران [کرمانشاه]، همدان و قزوين را در کاروانسرا سنگي به گلوله بست و از حرکت آنان به تهران جلوگيري کرد.
پس از آن نمايندگان دولت و شاه با عجله به ملاقات آيتالله کاشاني رفتند تا ايشان را به آرام کردن مردم راضي کنند. اما وي با صراحت درخواست آنان را رد کرده و تاکيد کرد اگر قوام کنار نرود، اعلام جهاد خواهد کرد. شاه که موقعيت خويش را در خطر ميديد دولت قوام را غروب روز 30 تير برکنار و در همان روز از 64 نماينده مجلس 61 نفر به زمامداري دکتر مصدق اظهار تمايل کردند و شاه نيز مجبور به صدور فرمان نخستوزيري مصدق در 31 تير شد. بدين صورت جنبش مردمي توانست با حمايت از دکتر مصدق، دولت مورد درخواست خود را تعيين کند.
30 تير 31 تا 28 مرداد 32، روزهاي جدايي مصدق از ملت
روي کار آمدن مصدق در دور دوم اما بسيار متفاوت بود. اولا فشار اقتصادي تحريم خريد نفت که از سوي انگليسيها رقم خورده بود، مصدق را به فکر اعتماد به آمريکاييها انداخت و گرايش مصدق به آمريکا زياد شد، غافل از اينکه آمريکا در پس پرده با انگليس بر سر ايران به تفاهم رسيده است و مصدق تنها با اعتمادش به آمريکاييها کار را براي آنها سادهتر کرده است. از طرف ديگر مصدق فاصلهاش را با نيروهاي انقلابي و متدين بيشتر کرد و پشتوانه مردمياش روز به روز کمرنگتر شد.
مصدق در اين دوره، اقدام به تصفيه نيروهاي نزديک به خود کرد و اولين مغضوبان مصدق متاخر، «فداييان اسلام»ي بود که جرقههاي ملي شدن نفت را زده بود. پس از پيروزي مصدق، «نواب صفوي» تنها زنداني سياسي مليون بود و فداييان تنها مغضوبان سياسي درگاه مصدق. نفر بعدي که مصدق از او فاصله گرفت، آيتالله کاشاني بود که همه پشتوانه مردمي مصدق از حمايت ايشان حاصل شده بود. مصدق که روزي خود با رأي مردم به مجلس ملي راه يافته بود و مجلس را دست قدرت ملت ميدانست، مجلس هفدهمي را که آيتالله کاشاني، رياست آن را به اصرار مليگراها پذيرفته بود منحل کرد و ايشان را از صحنه سياسي کشور کنار گذاشت. آيتالله کاشاني حتي يک روز قبل از وقوع کودتاي 28 مرداد 32، با ارسال نامهاي به دکتر مصدق، به او خطر بروز کودتا را گوشزد کرد و پيشنهاد همکاري مجدد را براي جلوگيري از کودتا داد و نهايت تلاش خود را براي جلوگيري از وقوع کودتا و شکست نهضت به کار برد؛ هر چند دکتر مصدق در پاسخ او نوشت: «اين جانب مستظهر به پشتيباني ملت هستم».
استبداد رأي مصدق محدود به آيتالله کاشاني نميشد و حتي شامل مليگراياني که مصدق با آنها جبهه ملي را تشکيل داده بود هم شد؛ به گونهاي که هنگام کودتاي 28 مرداد، تنها 5-4 نفر از حلقه مليگرايان با مصدق مانده بودند.
آري! مصدق در چاهي که خود کنده بود فروافتاد و در اين راه حتي فاطمي با او همراه نبود و براي او شهيد نشد، چرا که فاطمي را بهخاطر اعلام جمهوري در 26 مرداد در جلاليه و ديگر اقداماتش عليه سلطنت اعدام کردند، نه به خاطر همکاري با مصدق و البته برخلاف فاطمي، مصدق تا آخر به شاه وفادار ماند و آنگونه که در تاريخ آمده هيچگاه لفظ «فدوي» را از نامههاي خود براي شاه قلم نگرفت و به او گفت: «من براي پدرتان قسم نخوردم اما براي شما قسم ميخورم.» و در آنجا که در اوج قدرت ميتوانست بر شاه چيره شود، گفت: «پس از اينکه به اراده ملت مجددا مامور تشکيل دولت شد[م] روز اول مردادماه 1331 که احساسات مردم به اوج عظمت خود رسيده بود و همه از جريانات واقعه استحضار کامل دارند براي اينکه به کلي رفع نگراني از اعليحضرت بشود... اين شرح را: «دشمن قرآن باشم اگر بخواهم برخلاف قانون اساسي عمل بکنم و همچنين اگر قانون اساسي را نقض کنند و رژيم را تغيير دهند، من رياست جمهور را قبول نمايم» بر پشت کلامالله مجيد نوشته و نزد حضورشان فرستادم.» و همچنين آخرين کلماتش در دادگاه که گفت: «از کجاي کلمات من و الفاظ من- که آن مرد توضيحاتي داد- فهميديد که من مخالف شاه هستم (در اينجا گريه به دکتر مصدق دست داد). من ميگويم شاهي ميخواهيم که پادشاه اين مملکت باشد و هميشه شاه باشد و هر وقت گفتند برو بگويد پادشاه اين مملکت هستم و هيچ جا نميروم... گفتند من مخالف شاه هستم. بگذاريد شاه بداند که من خادم او هستم».
برخلاف نيروهاي مذهبي و متدين که نهتنها ارادتي به شاه نداشتند و يکي از خوشحاليهاي اصليشان بعد از 30 تير، به حاشيه رفتن شاه در ايران بود، مصدق همچنان عرض ارادتهاي خود را به شاه ابلاغ ميداشت و همين باعث شده بود مصدق از چشم ملت نيز بيفتد. مصدق متاخر اگر در چند چيز شاخص باشد، يکي عدم همدلي با نيروهاي متدين، مردمي، ضدشاه و ديگري اعتماد و خوشبيني به بيگانه بود که در نهايت منجر به سقوطش شد.
اتفاقات در 28 مرداد خيلي سريع رخ داد. نزديک ظهر شعبان بيمخ و دار و دستهاش در لالهزار، اميريه، بهارستان، بازار، ميدان سپه و... همه داشتند با قمه و چوب و چماق مردم را ميزدند و «زندهباد شاه» و «مرده باد مصدق» ميگفتند. چند ساعت بعد راديو در ميدان ارک تسخير شد و شب دقيقا رأس ساعت 7 اعلام شد کودتا شده و مصدق برکنار شده است. اتفاقي که در 30 تير افتاد و در 28 مرداد نيفتاد حضور مردم بود، اين بار ديگر کسي به خيابان نيامد که بگويد «يا مرگ يا مصدق»!
*اميرعلي جهاندار