آخرین خبر : يک هفته 7 چهره؛ از مهران مديري تا اشک هاي بهداد سليمي
تاریخ انتشار: 95/05/28 15:10
برترين ها/ دو دختر جنت آبادي يا (نوجواني ، هفته)
خودکشي دو دختر نوجوان که با فرمي عجيب (سلفي و بعد سقوط از پشت بام) صورت گرفت را مي شود از زواياي گوناگون بررسي کرد، در اينجا مفهوم «نوجواني» را مرور کرده ايم.
نوجواني دوره اي است که فرد با هنجارها آشنا مي شود و نسبت تازه اي با محيط پيرامون پيدا مي کند، نوجواني بيش از هر چيز احتياج به مواجه مستقيم دارد تا ملموس و تجربي باشد و تا فرد بتواند ميان خواهش ها و هنجارها (انواع کنترل کننده ها از قانون و اخلاق تا ...) تعادل ايجاد کند. در حقيقت دوره اي است که ذهن بايد در يک روند آموزشي به تعادل برسد، تعادل ميان آن چه مي خواهد و آن چه که امکانش است.
شناخت اين بايدها با مواجهه حاصل مي شود، يعني نوجوان بايد بستري را فراهم ببيند تا بتواند ميانه ي اجتماع حضور داشته باشد و انواع کنش ها را لمس کند. مساله ي اساسي در اين ميان شايد اين است که نوجوان ايراني چقدر و تا کجا حق لمس زندگي دارد؟ ما چه فضاهاي نوجواني در شهر داريم نوجوان به معناي واقعي؟(فضايي نه کاملا عيني و واقع گرا و نه کاملا فانتزي) پاسخش دشوار نيست، قدر مسلم اين که نوجوان ايراني در مساله ي «مواجهه» نه لذت مي برد، نه گره هاي ذهني اش را باز شده مي بيند و فضاي ذهني اش درهم و پيچيده تر مي شود هر آن.
بزرگ شدن فضاي ذهني يک ذهن خام نوجوانانه که عاري از تخيل شده، وقتي که در غياب آموزش هاي لازم هر روز بزرگتر از ديروز مي شود، منجر به سلسله رفتارهايي مي شود که نتيجتا پر اشتباه و خالي از عاقبت انديشي است. مخلص کلام اين که نوجوان امروز ايراني نه مانند دهه هاي قبل در کوچه و خيابان حضور پرشور و وحقيقي دارد( گل کوچيک و..) نه باز هم مانند سابق ترها فضاي فرهنگي متناسب دارد (فيلم و ها و موسيقي و کالاهاي فرهنگي تين ايجري و البته بومي) و البته بدتر اين که دسترسي دارد و در معرض است، نوجوان در ترازويي نشسته که يک طرفش قدرت کوبنده رسانه هاست و اين طرفش آن قدر از خلا بي توجهي سبک است که او را از کودکي به طور مستقيم به جواني پرتاب مي کند.
مهران مديري يا (خط قرمز، هفته)
اشاره مهران مديري به ماجرايي مذهبي در صدر اسلام در برنامه دورهمي يک بار ديگر موجب سوتفاهم شد و اهل سنت رادلگير کرد، ماجرا در حقيقت اصلا ارتباط مستقيمي به مديري ندارد و ما در اينجا «آستانه تحمل» را بررسي کرده ايم.
بارها شنيده ايم که شوخي هاي قوميتي (در اين مورد عقيدتي) مختص به ايران بوده و با دلايلي مثل اين که ما کشور قوميتي هستم و تماميت ما با چنين شوخي هايي به خطر مي افتد منکوب شده ايم، گويي هيج جاي ديگر دنيا شوخي هاي قوميتي وجود ندارد. اما واقعيت چيز ديگريست، شوخي با آدم ها که نمي شود و نمي تواند دائما در موقعيت هاي کميک بماند، به هر حال وقتي شوخي ايجاد مي کنيم خود آگاه و ناخودآگاه بخش هاي گوناگوني از وجود آدم را در برمي گيرد. اين وجود که دائما فيزيک او نيست (اغراق در کاستي هاي فيزيکي و بزرگ نمايي يا کمدي بزن و بکوب) به هر حال ما همه اش بيني گوش و دست و پا نيستيم، ما البته که بيشتر مهرباني و خشونت و عقيده و تفکريم، طنز باورها و فرهنگ آدم ها را نشانه مي رود به قصد اصلاح ناراستي ها.
مذهب هم مثل قوميت و ... بخشي از گزاره هاي تفکيکي است که فرصت تحليل را به انسان ها مي دهد (دسته بندي ها انسان ها را طبقه بندي مي کند و اجازه تبيين مي دهد) همه ي ما به مذهبي يا قوميتي تعلق داريم و از اين برچسب ها هويت مي گيريم و تاريخ دار مي شويم. مقدمه طولاني شد. اما مقصود اين که نشان ها هويت دهنده ي فرد است. اما اگر اين نشانه ها مرزهاي پر رنگي پيدا کند، علامت خطر است (خلاف همگرايي و همزيستي مسالمت آميز است) محيط در اين شرايط سيال نيست و دائما متخاصم است، تفاهم کمرنگ است و آدم ها چون تامين نيستند، خلق و خويي بهانه گير به خود مي گيرند، کمبود رفاه و امنيت باعث مي شود «هست» هاي مختلف در پي تحميل خود به يکديگر باشند (هست ها مي تواند آذري و لر باشد و يا شيعه و سني و..) اين کمبود ها تحميل هايي را ناشي مي شود که بر سر منافع مشترک دير ياب خصم ايجاد مي کند و اصلا مديري و دورهمي و طلحه و زبير بهانه است، علت کمبودهايي است که از زمين «مذهب» و «قوميت» سر بر مي آورد. آستانه تحمل اين گونه از معناي خود تهي مي شود.
علي حاتمي يا (کارگردان، هفته)
زادروز کارگردان خوش لحن و مفهوم سبک هنري.
در سال هاي پسا فرهادي (تکرار کم خلاقيت سينماي اجتماعي) و طي يک دهه گذشته به طور خاص، سينماي ايران از چيزهايي خالي شده که هر چقدر به گذشته نگاه مي کنيم بيشتر اين جاي خالي به چشم مي آيد؛«رنگ بندي و هويت هاي متکثر» در زمانه ي علي حاتمي هر کارگردان و يا غالب آن ها مختصاتي را ارائه مي کردند که ويژه ي خود آن ها بود.
فيلم علي حاتمي واجد مولفه هايي بود که فقط براي خود علي حاتمي بود. تماشاي او يعني تماشاي کارهايي تاريخي و نوستالژيک و شاعرانه، مي توانستي اين ملغمه ي ديالوگ و شعر و تاريخ و خوش رنگ و لعاب را دوست داشته باشي و برايش جان بدهي و يا برعکس نخواهي و اصلا تماشايش هم نکني؛ دلشدگان، سوته دلان، هزار دستان، مادر و طوقي و... همه مولفه هاي مشترکي داشتند که از جهان ذهني «منفرد» سازنده اش نشات مي گرفت، جهاني خاص و يگانه و در نهايت اصلي و اورجينال و نه کپي!
محصولات فرهنگي وقتي در دسترس و در چرخه ي انتخاب قرار مي گيرند، مثل: هر عرضه ي داد و ستد ديگري اگر منحصر به فرد و اصيل نباشند و در عرضه و تقاضا دچار دردسر خواهند شد و اين حال و روز سينمايي است که نه حاتمي دارد، نه مهرجويي اش آن نگاه فلسفي سهل و ممتنع دارد، نه تقوايي اش دل به کار مي دهد، نه بيضايي اش در جريان است و اين مي شود که با کلي کارگردان پيرو طرفيم. دنباله روهايي که از موفقيت ديگري کپي مي کنند و رد کپي را هم نمي توانند پاک کنند. پس از سمت تماشاچي تيزهوش طرد مي شوند. جاي حاتمي و حاتمي ها خالي است که اگر بودند کسي لنگ تيزر نبود و جاذبه ي هنر هفتم به تنهايي کار خودش را مي کرد.
پي نوشت: نولان و زبان جذاب و نگاه فلسفي اش، اسپيلبرگ و آثاري که داستان محوراند، ايناريتو و جهان سورئال اش و...هويت هاي رنگارنگ و اصيلي هستند که هاليوود را نفس مي دهد، همان که ما کمتر داريم.
.ادامه دارد ... درپست بعدی
.
.