طنز؛ کبوتر با کبوتر... باز با خیلی باز
طنز؛ کبوتر با کبوتر... باز با خیلی باز
زنده باد ولایت // پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت؛سوفیا... عشق من... چشم روی هم گذاشتی و یک سال گذشت. دیدی؟ من تا دیروز فکر میکردم تقصیر بابات است که نمیگذارد من و تو بههم برسیم و وضع زندگی من این است، ولی امروز متوجه شدم که بابات تقصیر ندارد، اطرافیانش خوب نیستند. حالا نکته اینجاست که اطرافیان بابات چه کسانی هستند جز خود تو؟ سوفیا... سوفیا... من یک سال زندگیم را هرروز گذاشتم پای عشق تو و تو یک سال من و احساس و زندگیام را گذاشتی زیر پات. یک شاعر آمریکایی میگوید: «تو هم به من فکر میکنی؟ آنقدر که من به تو؟» فکرکردن بخورد توی سرت، تو اصلا توی این یک سال گذشته یکبار به من فکر کردی؟ یکبار به من سر زدی؟ نه سوفیا... من تو را بهعنوان شغل تماموقت انتخاب کرده بودم و عاشق تماموقت تو بودم، اما تو چی؟ یکبار شد بیایی و بگویی «میدون دوم... من تو رو گذاشتم سر کار... این هم حقوق این ماهت؟» اصلا پول هیچی، حقوق هیچی، یکبار شد بیایی و به من بگی میخواهم حسابت را برسم؟ نه. هیچوقت. تو نهتنها شغل من را از من گرفتی و بیکار و علافم کردی، بلکه من را تبدیل کردی به آسیب اجتماعی. چطوری؟ من تو را خیلی دوست داشتم سوفیا و همه دختران را مثل تو میدیدم... الان تو کاری کردی که من نهتنها تو را دوست ندارم، بلکه هیچ دختری را هم نمیتوانم ببینم و حرص نخورم. تو چه کردی سوفیا؟ آیا حرفهای تلویزیون درست بود و تو عشق مجازی بودی و من باید دنبال عشق حقیقی بگردم؟ نه سوفیا... موضوع این حرفها نیست... موضوع این است که تو به من دل ندادی چون دلت را کسی دیگر برده است. کی؟ آهان. من میدانم، اما چهکار کنم؟ تو دنبال آقازادهها هستی تا هم خر را سوار شوی، هم خرما را بخوری. سوفیا... من چندبار به تو توضیح دادم که من نمیتوانم آقازاده باشم؟ نه آنقدر پولدار، نه آنقدر رانتخوار... نه هیچی. عزیزم آقازادگی دست من نیست. من چندبار بهخاطر تو رفتم و با پدر و مادر خودم دعوا گرفتم که بابا چرا من را شما نزاییدی؟ چرا مامان زایید؟ کاش شما من را میزاییدی که من آقازاده به دنیا بیایم و آقا از دنیا بروم، نه اینطوری که «میدون دوم» به دنیا بیایم و چون کسی دورم نچرخیده «بنبست» از دنیا بروم. پدرم توضیح داد: ببین میدون دوم... من همه تلاشم را کردم که تو آقازاده بشوی، منتها ما هرکاری میکردیم جنین در مادر شکل میگرفت. من خیلی زحمت کشیدم، اما نشد میدون دوم... هنوز هم نفهمیدم اینها چیکار میکنند که آقازاده میشوند... فرمولش را به کسی نمیگویند که توی آقازادگی دست زیاد نشود...، ولی تو نگران نباش شاید تو بدبخت شدی، اما یادت باشد که هر بدبختی باعث احساس خوشبختی در دیگران است. من به پدرم گفتم: اما سوفیا چی بابا؟ پدرم گفت: سوفیا پیچپیچی میدون دوم. او جای اینکه دور تو بگردد، تو را پیچانده و رفته. الان هم مجوز شرکت صادرات و واردات و انتشارات و... گرفته و قرار است چرخ اقتصاد و فرهنگ را بچرخاند.
میبینی سوفیا؟ این هم آخر سالی... این آخرین ستون من است که اینجا مینویسم سوفیا... من اصلا میخواستم با تو دیگر حرف نزنم و عملا با تو قهر بودم (هرچند وقتی فکر میکنم نمیفهمم کی ما با هم آشتی بودیم)، اما گفتم این ستون را بنویسم و کار را یکسره کنم. سوفیا... من از هیشکی شانس نیاوردم... اینقدر تنها بودم که میخواستم بروم سگ و گربه بیاورم، اما وقتی به یک سال گذشته فکر میکنم میبینم من با چهکسی بیشتر از بابای تو احساس نزدیکی کردهام؟ چهکسی اینقدر توانسته من را درک کند؟ چهکسی مدام نگران من بوده؟ من ابتدا به تو حالت ازدواج داشتم سوفیا، اما الان به تو هیچ احساسی ندارم و به بابات حالت محبت خاصی پیدا کردهام. من با بابات صحبت کردهام سوفیا... قرار است دوتا کولهپشتی بیندازیم پشتمان و دوتایی بزنیم به جاده و در افق گم شویم... نگران نباش سوفیا... ما وقتی به افق رسیدیم بهت تکست میدهیم و عکسی با زاویه افق بدنمان برات میفرستیم... راستی ما افسردهایم و آدم وقتی به آخر خط میرسد یا خودکشی میکند یا کاندیدا میشود و دیگران را به کشتن میدهد یا کاری میکند دیگران دوستش داشته باشند که براش بمیرند... خلاصه هرطور حساب کنی بعید نیست من و بابای سوفیا کاندیدای مجلس بشویم. البته دوتایی. چون ما الان دیگر گروپ زدهایم و همه میدانند هر حزبی در ابتدا یک گروپ بوده است. منتظر ما باش سوفیا... من و بابات دوتایی با حزب گروپگروپ به میدان خواهیم آمد.
عاشق سابق تو و همسفر جدی بابای تو؛ میدون دوم. سلام! خوانندگان عزیز، این هم از پایان تراژیک یا مدرن. ما نمیدانیم میدون دوم. خوشحالم که میدون دوم و سوفیا و بابای سوفیا را دوست داشتید. متأسفم که این دوتا بههم نرسیدند. چون از قدیم گفتهاند کبوتر با کبوتر، باز با باز که همانطور که معلوم است سوفیا کبوتر است و بابای سوفیا بازنشسته است و میدون دوم که کاملا باز است (باز به معنی باز نه، بلکه یعنی غیراسیدی است).
خلاصه این آخرین ماجراهای عشقوعاشقی میدون دوم بود که مدام حالت ازدواج داشت و مسئولان دراینباره مسئولیتی نمیپذیرفتند. میدون دوم و بابای سوفیا (و البته سوفیا) را به خدای بزرگ میسپاریم و سال دیگر با حالت دیگری در همین صفحه در خدمت خواهیم بود و خدمت مسئولان خواهیم رسید. ممنونم که من را میخوانید. دوستتان دارم. نوروز ۹۶ مبارک.ت