شاه خسيس صفوي که بود؟
تاریخ انتشار: 95/06/02 12:36
فارس/ پس از مرگ شاه اسماعيل به سعي اميران قزلباش پسر ارشدش طهماسب درهنگامي که کودکي يازده ساله بيش نبود، بر تخت نشست. وي در شهاباد اصفهان، در تاريخ 919 ذي الحجه متولد شد
فارس/ پس از مرگ شاه اسماعيل به سعي اميران قزلباش پسر ارشدش طهماسب درهنگامي که کودکي يازده ساله بيش نبود، بر تخت نشست. وي در شهاباد اصفهان، در تاريخ 919 ذي الحجه متولد شد.
ازبک متجاوز
عبيدالله خان ازبک، با استفاده از اوضاع حاکم در دربار پادشاه قزلباش از ماوراءالنهر به خراسان تاخت. اين تاخت و تازها، شش بار صورت گرفت؛ در هر بار، خان ازبک شکست خورده به ماوراءالنهر بازگشت و بار ديگر به خراسان و نواحى اطراف هجوم آورد. انگيزه اين تهاجمات هم اغلب کينهها و تعصبات مذهبى بود که نتيجهاش ويرانى و خرابى و قتل نفوس بى گناه بود. در هر حال، شاه تهماسب توانست در دفع اين تهاجمات، از خود کارنامه قابل قبولى ارائه دهد.
صلح با عثماني
جنگ بين ايران و عثمانکي در گرفت. پسر شاه،اسماعيل ميرزا،به علت رشادت هايش در اين جنگ،ارتش عثماني و مخصوصا سلطان سليمان را وحشت زده کرد و ان ها به اجبار با ايران صلح کردند.
سلطنت بي دغدغه
شاه طهماسب پس از انعقاد صلح نامه تقريبا بدون هيچ دغدغه اي درپايتختش،قزوين،بر ايران حکمراني کرد.او نسبت به ترويج تشيع راه پدرش را در پيش گرفت.سرانجام پس از 52سال حکومت در اثر بيماري درگذشت.
پرچم در زمان شاه تهماسب
پس از تاجگذاري،شاه تهماسب به فکر اين افتاد که دايره ي زرد پرچم اسمايلي را به خورشيد تغيير دهد و به دليل انکه خود متولد ماه حمل(فروردين) بود و نشان ان ماه گوسفند بود،در زير خورشيد يک گوسفند قرار داد.
خست و مال دوستي شاه طهماسب
خست و مال دوستى فوق العاده شاه غالبا" او را در نظر اطرافيانش مورد نفرت يا دست کم در خور تحقير و ترحم ميىساخت. قسمتى از اوقات شبانهروزش صرف زير و رو کردن دفاتر حساب خزانه و رسيدگى به درآمدها و هزينه ها مىشد.
بدليسى، صاحب کتاب شرفنامه، که خود يک چند به خزاين او رسيدگى مىکرد ظاهرا" با قدرى مبالغه که رسم مورخان عصرش بود، خاطر نشان مىکند که بعد از عهد چنگيز خان هيچ پادشاه ديگرى آن اندازه ثروت نياندوخت. ظاهرا" از تأثير همين طبع لئيم - و نه زهد يا علاقه به تشويق مدايح ائمه - بود که او، شاعران را به درگاه راه نداد و آنها را به مدح خاندان رسالت حواله داد تا از صله بخشى به آنها رهايى يابد. از وقتى صلح با دولت عثمانى او را از جنگجويان قزلباش تا حدى بى نياز کرد، ديگر از صرف مال در توصعه يا تشويق سپاه هم صرفه جويى کرد. حتى در چهارده سال آخر سلطنت از پرداخت مستمرى لشکريان نيز شانه خالى مىکرد. چون خروج از حرمخانه و برقرارى بار عام و شکار و گردش در اطراف مملکت متضمن صرف مال و احيانا" ريخت و پاش مىشد، در ده سال پايان عمر آنگونه که از قديم رسم پادشاهان ايران بود، به عرض حال دادخواهان هم توجه نکرد. دادخواهان که در حکومت بى مسئوليت و پر هرج و مرج اواخر عمر او، عده شان پيوسته رو به فزونى بود، مکرر در اطراف دولتخانه فرياد و شکايت و اعتراضشان بلند بود و او به سبب کاهلى و خست، مايل به شنيدن عرايض آنها نبود.
شاه به بهانه رعايت شريعت، آنها را حواله به رجوع به محاکم شرعى مىکرد و از رسيدگى به احوال رعيت که غالبا" از احکام همين محاکم شرع شاکى بودند، خوددارى مىکرد. به قول سعدى؛ بناى ظلم از اول اندکى بود، هر که آمد چيزى بر آن مزيد کرد تا بدين پايه رسيد که هست.
پسر ارشدش محمد ميرزا که بعدها به نام خدابنده خوانده شد وليعهدش بود، اما او در اواخر عمر بيشتر کارها را به پسر ديگرش صيد ميرزا واگذار مىکرد که محبوب او اما فاقد صفات لازم براى فرمانروايى و براى حل و فصل امور سلطنت بود. با آنکه قزلباش او را به چشم صوفى اعظم و مرشد کامل مىديد و در حق او نيز به اندازه پدرش شاه اسماعيل جانسپارى و فداکارى اظهار مىکرد، خست فوق العاده او به تدريج در اواخر عمرش، بسيارى از امراى اين طايفه را از وى ناخشنود کرد.
اختلاف بين اميران قزلباش هم که در اوايل سلطنت گه گاه از آن به نفع خود بهره مىجست، در اواخر دوران فرمانرواييش به دسته بنديهاى خطرناک انجاميد و بالاخره در مسئله جانشينى او به حوادث خونين داخلى ميان فرزندانش منجر گشت. مرگ او به دنبال يک بيمارى طولانى چند ساله در صفر 984 ق / مه 1576 م روى داد