کد خبر: ۵۹۵۱۱۶
تاریخ: ۱۶ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۷
ایمان عبدلی: حادثه هایی چون واژگونی اتوبوس در حد یک تب تند زودگذر ما را درگیر می کند و شاید همین یک هفته فاصله هم این اتفاق کهنه نشان بدهد، کاش میشد ذهن را فریز کرد که برخی چیزها را فراموش نکند. در مورد اشتباهی که در خندوانه رخ داد هم ماجرا از این قرار بود که «دانیال»، کاراکتر طنازی که معمولا در تبلیغات اسپانسر برنامه نقش آفرینی می کند، این بار برای تبلیغ طرح کمک جهیزیه یک شرکت لوازم خانگی به دختر فرضی رامبد جوان لقب پیر دختر داد و خب اعتراضاتی شد. اکبر عبدی هم که مهمان علی ضیا بود و فیلم مدیری را زشت و ضعیف قلمداد کرد و چون مساله مشایخی را هم داشتیم چندی قبل، بهانه ای شد برای نگاه به دعوتی های بی سامان برنامه های مختلف از پیشکسوتان.
دختران هرمزگان یا (تلخ و سیاه هفته)
کد خبر: ۵۹۵۱۱۶
تاریخ: ۱۶ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۸:۰۷
ایمان عبدلی: حادثه هایی چون واژگونی اتوبوس در حد یک تب تند زودگذر ما را درگیر می کند و شاید همین یک هفته فاصله هم این اتفاق کهنه نشان بدهد، کاش میشد ذهن را فریز کرد که برخی چیزها را فراموش نکند. در مورد اشتباهی که در خندوانه رخ داد هم ماجرا از این قرار بود که «دانیال»، کاراکتر طنازی که معمولا در تبلیغات اسپانسر برنامه نقش آفرینی می کند، این بار برای تبلیغ طرح کمک جهیزیه یک شرکت لوازم خانگی به دختر فرضی رامبد جوان لقب پیر دختر داد و خب اعتراضاتی شد. اکبر عبدی هم که مهمان علی ضیا بود و فیلم مدیری را زشت و ضعیف قلمداد کرد و چون مساله مشایخی را هم داشتیم چندی قبل، بهانه ای شد برای نگاه به دعوتی های بی سامان برنامه های مختلف از پیشکسوتان.
دختران هرمزگان یا (تلخ و سیاه هفته)
حادثه واژگونی اتوبوس دختران دانش آموز هرمزگانی در استان فارس، یادآور اتفاقات پر شماری بود که در تمام ادوار داشته ایم و هر بار مدتی حسرت خورده ایم و منتقد شده ایم. باز تکرار و باز تاسف دوار بی حاصل. وضعیت حمل و نقل عمومی، که اصلا یکی از زیربناهای اساسی توسعه در هر کشوری است در ایران اصلا جالب توجه نیست. نیازی نیست دست به تحقیق بزنید یا اهل مطالعه باشید و یا اصلا حتی آدم تیز بینی باشید. با عینک ته استکانی هم وضعیت فاجعه بار جاده ها و وسایل حمل و نقل عمومی اظهر من الشمس است. نگاه کنید به میزان اتکای مردم به ماشین ها شخصی! چند درصد راضی می شوند با استفاده از ناوگان حمل و نقل عمومی به سفر بروند؟ اصلا چقدر این سیستم قابل اعتماد است؟ چه کسی می تواند تضمین بدهد هواپیماها تاخیر نداشته باشد؟ یا فلان اتوبوس ایمن باشد و فلان قطار مشکل دار نشود؟
همه مان حداقل چند باری گذرمان به آشفته بازار حمل و نقل عمومی خورده، پروسه دردناک و دشواری که از صفر تا صدش مثنوی هفتاد من غصه و تنش است. حالا فکر کنید با چنین سیستم معیوب و غم انگیزی دانش آموزان و برادرها و خواهرهایمان را هم دو دستی تقدیم چنین سیستمی می کنیم. خودِ آموزش پرورش هم که اصلا جمیع کاستی هاست؛ سازمان بزرگ و و پر دامنه ای ای که سنگین و فرسوده شده و نمی تواند بار پرورش آینده سازان را به دوش بکشد و در کار آموزش هم مانده. پرورشش می شود یک زنگ در هفته که در آن کلی توصیه و نصیحت گل درشت و تکراری و کلیشه ای تحویل دانش آموز می دهند. هنوز همان تمهیدات دهه شصت را برای فرزندان اپلیکیشن و اندروید استفاده می کنند و خیلی که جسور می شوند ترتیب اردویی را می دهند که بچه ها حال و هوایی عوض کنند. هر بار جسارت مسئوالان آموزش تن صاحب بچه را می لرزاند.
اردو را کسی می رود که جاده ی درست و حسابی و ماشین درست و حسابی در دسترس داشته باشد. برای ما مردمی که هنوز در برخی جاده هایمان از مینی بوس های چهل سال پیش آلمانی استفاده می کنیم و البته از سر ناچاری با همان کمبودها خاطرات خوش می سازیم! اردو رفتن خودِ اشتباه است. آخر برای مردمی که عرض بعضی جاده هایشان اندازه یک ماشین است و برای بیشمار شهرهایی که حتی یک ترمینال درست و حسابی ندارد و قطار هنوز یک ابزار حمل و نقل لوکس به شمار می رود چه چاره ای می ماند؟ دوباره چند وقتی غرولند می کنیم و بعد مجبوریم که یادمان را ببریم جاهای دیگر، که بشود ادامه داد و ادامه داد. از آن جمعه صبح تا این پنجشنبه، ما همه یادهامان را ورز دادیم که فراموش کنیم چه گذشت. همین چند خط هم دیگر جذاب نیست، چون چند روزی گذشته شما هم آرام شده ای، خدا را شکر که گذر زمان آرام کننده است.
دانیالِ خندوانه یا (اشتباه هفته)
این که آن قدر از خندوانه نوشته می شود یا در مورد چاوشی حرف زده می شود و یا حتی مهران مدیری تحت توجه قرار می گیرد همه از خوشبختی صاحبان این برندهاست. دیده می شوند و محبوب مردم هستند که از آن ها نوشته می شود و مورد بحث قرار می گیرند. این موقعیت رشک برانگیز البته تبعاتی هم دارد که دامن گیر می شود. مثل همین اشتباه نویسنده خندوانه که در تولید یک موقعیت خنده دار از واژه و موقعیتی استفاده کرده که انصافا در حد خودش بحث بر انگیز است.
تعارف که نداریم این ظاهر به اصطلاح مدرن شهرهایمان، این آپارتمان های قد برافراشته و ماشین های مدل بالا، حتی اصرار به عمل های زیبایی و لباس های مارک، لایه رویی از ذهن ها سنت زده و نه چندان مترقی است. انگار یک خانه کلنگی را با چند رول کاغذ دیواری و کمی رنگ و لعاب تازه و شیک نشانمان بدهند. جامعه ی ایرانی در چنین وضعیتی است. موقعیت متناقض و شگفت انگیزی که از فرط تراژیک بودن خنده دار است.
حکایت خیلی هامان که دنبال آخرین و مدرن ترین گوشی های بازار هستیم و از آن طرف در عرفی ترین حالت ممکن تفکراتی را دنبال می کنیم که به هیچ قاعده منطقی جور نمی آید. در عین این که از محصولات مدرن دنیای غرب استفاده می کنیم (ابزارهایی که حاصل سال ها تلاش و تدقیق علمی است) با همان وسایل چیزهایی دست به دست می کنیم که آمیخته به باورهای سنتی (نه اصیل) عرفی و بی قاعده و شکل است. در واقع با آورده های علمی جهان غرب خرافه های شرق را تکثیر می کنیم.
از بحث اصلی خیلی دور نشویم؛ خندوانه و برنامه های این چنینی مطابق ذائقه مردمان صبح تا شب درگیر کار ایجاد شده است. همان مردمی که در جهان صنعتی شده و در یک دو قرن اخیر آخر شب ها به یک تنفس ذهنی نیاز دارند، تا خواب آرام تری داشته باشند و به بهانه تلویزیون شاید دورهمی کوچکی را هم تجربه کنند و فردا در محیط های کاری خوراک مشترک قابل تبادلی با افراد دیگر داشته باشند. خندوانه همه ی این کارکردها را دارد و البته سعی می کند فرهنگ سازی هم کند، اما گاهی سازندگان برنامه در شتاب برنامه سازی دچار اشتباه می شوند و به باورهای غلط دامن می زنند. انگار گول مشارکت بالای این مردم در پیامک ها را می خورند و فکر می کند با مردمی خیلی مدرن طرفند. اما غافل از این که استعمال واژه ای چون «پیر دختر» می تواند در سطحی گسترده به باور خجالت آور سربار بودن دختران سن بالای مجرد دامن بزند.
خندوانه حتما دچار اشتباه شده و سخت است پذیرفتن عذرخواهی رامبد جوان! چون این جا خیلی از پیر پسرها آزادانه هر آن چه که نباید می کنند و پیر دخترها حتی حق تنهایی زندگی کردن را ندارند و قضاوت می شوند. اصلا در همین نظراتی که در برترین ها دریافت می کنیم بارها دریافته ایم که در آسیب های اجتماعی تا حد زیادی همیشه حق با مردان است و با مثل هایی چون (کرم از خود درخته) با کنار گذاشتن قوه تعقل و آسان سازی مسائل اجتماعی و در اکثر اوقات زنان مقصرند! در این جامعه علاقه مند به مقصر نشان دادن زنان، روا نیست که دختران مجرد سن بالا را برچسب بزنیم. انگار زیر پر و بال عامی ترین مردم را گرفته ایم و این می تواند کلی از فرهنگ سازی های خندوانه را زیر سئوال ببرد.
بازیکنان سوری یا (اغتشاش هفته)
در مورد بازی با سوریه از چند جهت مستعد حاشیه بودیم؛ یک این که قرار بر این بود این بازی خانم ها را هم در خودش داشته باشد حتی برای ساعتی بلیط فروشی برای بانوان باز شد و اما در نهایت اتفاقی نیفتاد تا تصاویر خانم های سوری در آزادی خیلی ها را آزرده کند. کنار هم قرار گرفتن تصاویر حضور بی دردسر سوری ها ناکامی ایرانی ها پشت درب های بسته استادیوم، خوشایند نبود. سر تا پای داستان آزار دهنده بود غیر از پیمان یوسفی که در این میانه جسارت به خرج داد و برای اولین بار از خودش کاراکتر ساخت، تا از این پس چیزی بیشتر از یک گزارشگر صرف باشد.
مساله دوم «سوریه» بود. حضور ایران در خاک سوریه برای دفاع از حرم و اعزام جوانان داوطلب به خاک سوریه که با داعش می جنگ هستند، در باور برخی از مردم با مسائل ورزشی ترکیب شد و تساوی ایران مقابل سوریه رنگ و بوی دیگری گرفت! این برخی از مردم بدبین، گمان کردند دریافت گل تساوی از سوریه یک نمایش بوده و بازیکنان به سوری ها راه داده اند! نا گفته نماند برخی از رسانه های اصولگرا هم به این باور اشتباه دامن زدند و البته واکنش بازیکنان سوریه و آن جملات توهین آمیز هم تیر خلاص ماجرا بود. اما با همه ی این ها حتی اگر چند توهین را دلیل بد رفتاری سوری ها بدانیم، نباید فراموش کنیم که حضور نظامی ایران در سوریه، برآیند تصمیمات کلانی است که سرچشمه های مذهبی و ملی دارد و به نوعی نباید در سطح یک مسابقه قضاوتش کرد. مگر غیر از این است که مجموع عملکرد ایران در خاورمیانه تا امروز منجر به ایجاد قدرتی شده که قابل توجه و تقدیر است.
حاشیه آخر اما اعتراض کی روش و اعضای تیم ملی به ماجرای پاداش هاست .می دانیم که مسئولان به اندازه از این تیم ملی تقدیر نکرده اند و می دانیم که کی روش از خیلی ها ایرانی تر است و این تیم تاریخ سازی کرده. اما این بار کی روش زمان مناسبی را برای اعتراض انتخاب نکرد و جشن ملی تحت تاثیر قرار گرفت.
اما همهی ان مسائل برای برهم زدن یک جشن ملی کافی نیست. ریشه ماجرا این جاست که ما برای مرحله به مرحله ی غمگساری برنامه داریم و با دقت و وسواس هر نوع سوگواری را اجرا می کنیم. از آن طرف برای هر مدلی از شادی، خاصه شادی عمومی لنگ می زنیم و گیج و سردرگمیم. چون شادی را باور نکرده ایم و اصلا در دیدگاه عمومی شادی را وزین نمی دانیم و معمولا دنبال بهانه ایم تا میز بازی را بهم بزنیم. بدتر از هر چیز این ناباوری در پذیرش شادی، آزار دهنده است که حتی به یک خارجی (کی روش) هم منتقل می شود. ناباوری که حضور زنان را صلاح نمی داند و یک تساوی را تبانی قلمداد می کند، وسط سور و سات جشن، پاداش عقب افتاده اش را می خواهد.
اکبر عبدی یا (حرمت هفته)
قبل ترها تعداد برنامه هایی که ساختار مصاحبه محور داشتند، محدود بود و تا حدی زیادی قابل کنترل بودند. اما در سال های اخیر و با گسترش شبکه های صدا و سیما در هر ساعتی از شبانه روز امکان تماشای یک مصاحبه وجود دارد. حتی بعضی از مراکز استانی هم چنین برنامه هایی ترتیب داده اند. مثالش برنامه خوشا شیراز در شبکه استانی فارس. به شبکه های سیما، برنامه های تلویزیون های اینترنتی را هم که اضافه کنید درک خواهید کرد که تعداد برنامه های مصاحبه محور چقدر افزایش پیدا کرده و طبیعتا در چنین شرایطی نظارت روی این همه برنامه از که با دیدگاه های متفاوت اداره می شود، دشوار است. در واقع نمی شود توقع داشت گروهی دائما حواسشان به این باشد که فلان برنامه، شان فلان آدم را حفظ کند. در نتیجه این برنامه ها نیاز به یک خودبسندگی دارند.
این مقدمه نسبتا طولانی کلید ورود به این بحث است که چرا برنامه های گفت و گو محور بیشتر از این که ایجاد فضایی برای فکر و تبادل کند، منجر به جنجال می شود؟ اشکال ماجرا در چند سطح قابل مشاهده است؛ مجریان ناشی که توانایی کنترل برنامه را ندارند، نویسنده هایی که از ایده های نو خالی هستند و برنامه سازانی که صرفا تجاری فکر می کنند و در واقع در دعوت از مهمان ها هم ساده اندیشی می کنند.
کسی مثل اکبر عبدی را با آن شرایط ناخوش احوال، مهمان هر بزم و جنگ می کنند که برنامه رنگین تر شود، البته که برنامه تحت توجه قرار می گیرد، اما خب به قیمت خرج کردن از سال ها اعتبار و خاطره سازی بازیگر گیشه ساز دهه هفتاد. با ادامه این روند مگر می شود از عبدی و از آن سکانس ماندگار انفجار در اجاره نشین ها چیزی در ذهن نگه داشت؟ مگر می شود جمشید مشایخی را با سوته دلان و آن سکانس دو نفره ماندگار با بهروز وثوقی به یاد آورد؟ این که هر بار به هر مناسبتی از بزرگانمان خرج کنیم و شرایط آن ها را درک نکنیم، نهایت کم لطفی و بی احترامی به یک پیشکسوت است. به هر حال آن ها قوای روزگار جوانی را ندارند. در لحظه و موقعیت حرف هایی می زنند که شاید خیلی معقول نباشد.
مگر چند بار باید چنین اتفاقاتی بیفتد تا درک کنیم، روا نیست بزرگانمان را در سنین بالا و با شرایط ناخوش جسمی مقابل دوربین برنامه های زنده قرار بدهیم. به هر حال هر میزان اعتباری روزی به پایان خواهد رسید، آن روز جز افسوس چیزی نداریم. ختم کلام.ح/برترین ها