زنده باد ولایت : : ماجرای شهادت برادر «تهمینه میلانی» چه بود؟
تاریخ انتشار: 96/07/24 13:31
شرق/ تهمینه میلانی برای اولین بار ماجرای شهادت برادرش را تعریف کرد.
بخش نخست این گفتوگو شنبه ٢٢ مهرماه چاپ شد و بخش دوم گفتوگو با تهمینه میلانی را به بهانه اکران «مَلی و راههای نرفتهاش» میخوانید.
مدیران سینمایی و سختگیر آن زمان را چطور مجاب کردید؟
متأسفانه خیلی بهسختی. دورهای بود که میگفتند فیلمنامه شما را باید سه نفر از چهار نفر مسئول یا کارگردان پیشنهادی ارشاد تأیید کنند. گرفتن امضا از نفر سوم برای تأیید فیلم نامه «دیگه چه خبر» واقعا سخت و زمانبر بود. بعد از ساخت هم هفت ماه توقیف شد.
مدیرکل وقت اداره نظارت، یعنی آقای حمید خاکبازان، با شما چطور برخورد میکرد؟
بسیار بد. ایشان کلا با اغلب فیلمسازان مشکل داشت. با خانمها بیشتر. ایشان همسن من بود و نهتنها با من بلکه رفتارش با هنرمندان دیگر هم رفتار از بالا بود. معتقدم آدمهای برحق و قوی، هرگز از بالا برخورد نمیکنند.
گویا شما بهدلیل بحث با ایشان دچار زایمان زودرس شدید، ماجرا چه بود؟
زنده باد ولایت : : ماجرای شهادت برادر «تهمینه میلانی» چه بود؟
تاریخ انتشار: 96/07/24 13:31
شرق/ تهمینه میلانی برای اولین بار ماجرای شهادت برادرش را تعریف کرد.
بخش نخست این گفتوگو شنبه ٢٢ مهرماه چاپ شد و بخش دوم گفتوگو با تهمینه میلانی را به بهانه اکران «مَلی و راههای نرفتهاش» میخوانید.
مدیران سینمایی و سختگیر آن زمان را چطور مجاب کردید؟
متأسفانه خیلی بهسختی. دورهای بود که میگفتند فیلمنامه شما را باید سه نفر از چهار نفر مسئول یا کارگردان پیشنهادی ارشاد تأیید کنند. گرفتن امضا از نفر سوم برای تأیید فیلم نامه «دیگه چه خبر» واقعا سخت و زمانبر بود. بعد از ساخت هم هفت ماه توقیف شد.
مدیرکل وقت اداره نظارت، یعنی آقای حمید خاکبازان، با شما چطور برخورد میکرد؟
بسیار بد. ایشان کلا با اغلب فیلمسازان مشکل داشت. با خانمها بیشتر. ایشان همسن من بود و نهتنها با من بلکه رفتارش با هنرمندان دیگر هم رفتار از بالا بود. معتقدم آدمهای برحق و قوی، هرگز از بالا برخورد نمیکنند.
گویا شما بهدلیل بحث با ایشان دچار زایمان زودرس شدید، ماجرا چه بود؟
در آن زمان که ایشان مسئول بودند، فیلمنامه «دو زن» را مدام به شورا میفرستادم، ولی رد میشد. حتی دستنوشته آقای خاکبازان را دارم که نوشته «این فیلمنامه فاقد هرگونه ارزش هنری و فرهنگی است و مطلقا اجازه ساختش را ندارید». بعد که فیلم «کاکادو» را ساختم آن را هم توقیف کردند. درحالیکه اولین فیلم محیطزیستی ایران است. من آن زمان یعنی ٢٠ سال پیش، نگران شهرم بود. تلاش میکردم با یک داستان زیبا و هیجانانگیز برای کودکان و نوجوانان نشان بدهم آلودگی محیط زیست فقط به هوا محدود نمیشود. بلکه آلودگی فاضلابهای سطح شهر هم مهم است. چون مهندس هستم همیشه نگران ریزش خانههای فرسوده و آلودهشدن آبهای سطحی بودم. از آن مهمتر نشان میدادم فرهنگ آلوده هم آلودگی محیط زیست است. فیلم ١٠ روز اکران و بعد توقیف شد! همزمان با این اتفاق، پروانه ساخت فیلم «دو زن»را هم صادر نکردند. تا اینکه به جلسهای که آقای غرضی هنرمندان را دعوت کرده بودند، دعوت شدم. در آن جلسه که ٥٠٠، ٦٠٠ نفر از هنرمندان و بزرگان سینما حضور داشتند، ایشان یک ساعت هنرمندان را مستقیم و غیرمستقیم تحقیر کردند. مثلا خطاب به آقایان مشایخی، انتظامی و کشاورز که در ردیف جلو نشسته بودند، گفتند چقدر قیافه شماها آشناست! و در ادامه گفتند ما بر قلب میلیونها ایرانی حکومت میکنیم، اما شما هنرمندان قادر نیستید هزار نفر را به سالنهای سینما بیاورید؟! حرف ایشان که تمام شد در جلسه پرسش و پاسخ، اجازه گرفتم و حرفهایم را زدم. به ایشان گفتم که با وجود چنین مدیران بیتجربه و سیاسی باید هم سینماها خالی بماند. کسانی برای ما تصمیم میگیرند که از سینما نیستند و دانش و درکی از سینما ندارند. سینما را به اهلش بسپارید تا ما هم میلیونها ایرانی را به سینما بیاوریم. سالن یکدست و بیاغراق سه دقیقه برای من کف زد. ولی فردای آن روز همه من را تنها گذاشتند. فردای آن روز به یکی از دفاتر سینمایی رفته بودم، جایی که محال بود کسی مرا آنجا پیدا کند. بعد از ورود به دفتر، صاحب آن دفتر، گوشی را برداشت و گفت خانم میلانی، از ارشاد با شما کار دارند. پشت خط آقای خاکبازان بود. گفت: «آب دستته بذار زمین و فورا بیا ارشاد». که ایکاش نمیرفتم چون ششماهونیمه آبستن بودم. به دفتر ایشان که وارد شدم شروع کرد به تهدید و حرفهایی زد که شایسته یک مدیر کل نبود. همانجا بود که کیسه آب من پاره شد. مرا به بیمارستان بردند و دوقلوهایم زود به دنیا آمدند. پسرم بیشتر از چهار روز زنده نماند! دخترم هم یک کیلو بهدنیا آمد. بهمدت شش ماه بالای سر نوزادم میخوابیدم. هفته اول هر ساعت یک قطره شیر و هفته به هفته دو و سه قطره تا شش ماه که دخترم شد اندازه یک نوزاد معمولی.
دخترتان را در دستگاه نگهداری کردید ؟
یک ماه. بعد از آن با مشورت همسرم فضای انکیباتور را در خانه درست کردیم. شش ماه اجازه ندادم کسی به منزلمان بیاید. چون میخواستم دخترم میکروب نگیرد و زنده بماند. روزهای سختی برای من و همسرم بود. روز اولی که دخترم را به خانه آوردیم، دور از چشم همسرم یک نامه نوشتم برای آقای ضرغامی که در آن زمان معاون وزیر بودند، فکس کردم. نوشتم پسر ما مُرد، چون من روشنفکر بودم؛ اگر کارگر یا کشاورز بودم این اتفاق نمیافتاد و خیلی چیزهای دیگر. پنج دقیقه بعد ایشان به منزل ما تلفن کردند و بعد از سلام و احوالپرسی گفتند نمیتوانم حرف بزنم. گوشی را به آقایی به نام فاطمینویس دادند. ایشان گفت مهندس خیلی متأثر و ناراحت شده و نمیتواند با شما صحبت کند. اما از شما دلجویی خواهند کرد. از ارشاد برای من سبد گل و شیرینی آوردند. در حالی که من و همسرم سیاهپوش بودیم. آقای خاکبازان را وادار کردند از من عذرخواهی کند. اما اینها فرزند ما رابه ما برنمیگرداند. بعد از مدتی چند نفر از سینماگران از آقای خاکبازان شکایت کردند و با من هم تماس گرفتند تا به اتهام قتل فرزندم از او شکایت کنم.
اما من اینکار را نکردم. چون او بهقدر کافی لگد خورده بود و لازم نبود من هم به او لگد دیگری بزنم. اهل انتقام نبودم و نیستم. فرزند ما مرده بود و با تنبیه بیشتر او زنده نمیشد. همین که شغلش را از او گرفته بودند و دیگر نمیتوانست به آدمهایی مثل ما صدمه بزند برایم کافی بود.
بعد از استقرار دولت اصلاحات و با حضور زنده یاد سیفالله داد در معاونت وقت سینمایی بالاخره توانستید فیلم «دو زن» را بسازید که جزء بهترین فیلمهایتان است. اما چرا با شما بهدلیل فیلم «نیمه پنهان» برخورد کردند؟
داستان «نیمه پنهان» داستان تلخی است. به نظر میآید کسانی که مرا دستگیر کردند، یک بار هم فیلم را ندیده بودند و تنها براساس شنیدهها دست به این کار زدند. احتمالا بعدها خودشان هم از کارشان پشیمان شدند. در حقیقت فیلم «نیمه پنهان» برایشان مهم نبود، بلکه زهرچشمگرفتن از جامعه سینما هدف اصلی بود که دیگر کسی هوس نکند فیلمی با آن مضمون بهویژه مقطع انقلاب فرهنگی بسازد که موفق هم شدند. فکر میکنم فیلم «نیمه پنهان» تنها فیلم سیاسی منتقد باشد. فیلم عاشقانه «نیمه پنهان» در عین اینکه نگاه نقادانه به انقلاب فرهنگی و گروههای سیاسی آن دوره داشت، اما فیلم تندی نبود. بلکه قضاوت عجولانه در هر مورد را نقد میکرد. ما در این فیلم از هیچ گروه سیاسی طرفداری نکردیم و حتی دگماتیسم گروههای سیاسی را هم نقد کردیم. حرف فیلم این بود که یک انسان ١٨ساله هنوز بالغ نیست و نباید بهدلیل طرفداری از یک گروه قضاوت شود. نشان میدادیم انگیزههای چنین فردی بیشتر حسی است تا عقلی. اما گویا تحمل آدمهایی که آن دوران دست به کارهایی زده بودند که در فیلم نقد میشد، کم بود و خوشایندشان نبوده کسی آنها را نقد کند.
تحلیلتان از نوشتهها و رفتارهای مخالفان شما چیست؟
تغییر را دوست ندارند و ما از تغییر و متناسبسازی فرهنگ اجتماعی حرف میزنیم. به همین سادگی.
برسیم به فیلم آخرتان. مَلی، مخفف اسم ملیحه است. اما در خوانش عنوان فیلم به نظر میرسد که با واژه ملی دوپهلو برخورد کردید. چرا؟
مَلی اسمی است که خیلی راحت بر زبان رانده میشود.
ولی اگر کسی نداند میتواند مِلی تلفظ کند؟
بله، به من هم گفتهاند. اما قصد ما اسمی ساده بود تا از همان شروع فیلم، معصومیتی را القا کند. «مَلی و راههای نرفتهاش».
اما برخیها چنین نظری ندارند ؟
میدانم. حتی یک نفر متنی نوشته بود با تیتر ملت ایران و راههای نرفتهاش. درحالیکه فیلم ما یک فیلم خانوادگی است و ربطی به سیاست ندارد.
منتقدان شما میگویند فیلمهای شما به خشونت علیه مردان دامن میزند. چه پاسخی دارید؟
شما چه فکر میکنید؟
من چنین اعتقادی ندارم.
من هم چنین عقیدهای ندارم.
شاید یکی از دلایلشان این باشد که در سکانسهای پایانی فیلم، «مَلی» با قفل فرمان سیامک را میزند ؟
خب! مَلی یک عمر حرف نزده است و کوپنهای خشم در او انباشته شده و باید در جایی آنها را خرج کند! یادمان باشد، زنهای شبیه ما، هرگز دست به چنین کاری نمیزنند، چون کوپنهایشان را بهمرور خرج و عقایدشان را مطرح میکنند. ولی َملی و زنانی شبیه به او، چون قادر به ابراز عقیده و در مواقع احساس خشم، قادر به بیرونریزی خشم خود نیستند، خشم خود را انبار میکنند و روزی که آن را تخلیه کنند، اتفاقات ناخوشایندی میافتد.
اما برخیها از این صحنه آزردهخاطر شدند ؟
چه خوب! این یعنی فیلم اثرگذار است. اگر یک اثر هنری شما را منقلب نکند، یک اثر خنثی است. ما با ساخت این فیلم، آینهای مقابل جامعه گذاشتیم تا مردم آن جامعه، خودشان را ببینند. از نظر آقای دکتر صابری، که در کانال چهار صداوسیما درباره فیلم «ملی و راههای نرفتهاش» در جشنواره سلامت صحبت میکردند، دوسوم زنانی که وارد زندگی زناشویی میشوند بر اساس آمار، مورد خشونت خانگی قرار میگیرند. این که دیگر حرف ما نیست. سخن یک آسیبشناس اجتماعی است.
جالب است که جشنواره سلامت به فیلم «ملی و راههای نرفتهاش» جایزه داد... .
بله و ما بسیار از آنها سپاسگزاریم. مسئولان جشنواره با تأیید فیلم، کمک مؤثری به نمایش فیلم و برحقبودن موضوع آن کردند. البته من کلا اهل جایزه نیستم و حتی اگر یک دیپلم افتخار هم میدادند برای من کافی بود.
چرا «جایزه»گرفتن را دوست ندارید؟
در طول سالها فعالیت سینمایی در جشنوارههای مختلفی داور بودهام. همانند شیکاگو، کرلا، گوا، کلن و.... کافی بود در آن حلقه داوری، فردی تغییر کند تا نتیجه داوری عوض شود. پس جایزه خیلی هم ملاک باارزشی برای فیلمها نیست. تصور کنید داوران جشنواره فجر را در طول ٣٠سالی که برگزار شده است، عوض میکردند؛ شک نکنید که با تغییر داوران البته اگر فشار سیاسی وجود نداشت، نتیجه چیز دیگری میشد. پس جایزه ها حق مطلق نیستند. بنابر این چرا باید خودم را درگیر جایزه کنم؟
فروغ فرخزاد، قشنگترین حرف را هنگام گرفتن جایزه جشنواره اوبرهاوزن برای فیلم «خانه سیاه است» میگوید. او میگوید: «این یک عروسک است که به دست من دادهاند. هرکدام از این داوران اگر تغییر میکرد امکان داشت این عروسک در آغوش کسی دیگر باشد». به همین سادگی. به نظرم این سادهترین و درستترین تحلیل است. بنابراین بهتر آن است که از مسیر فیلمسازی لذت ببریم نه اینکه دل به عروسک ببندیم. شخصا دل به ارتباط بستهام، ارتباط خلاق و پویا با تماشاگران فیلمهایم و روشنفکران جهان. جشنوارههای مختلف که میروم با قشر هنرمند، باسواد و بادانش جامعه هنری هر کشوری آشنا میشوم. همین ارتباطات من را راضی میکند. در جامعه خودم، مردم رابطه خلاقی با من دارند، چون میدانند برای آنها فیلم میسازم، بهویژه طبقه متوسط شهری. این ارتباط بهقدری است که گاه خصوصیترین درددلهایشان را بدون اینکه نگران چیزی باشند، برای من تعریف میکنند. البته قدردان کسانی که به من جایزهها دادهاند هم هستم، اما تأثیر بر جامعه هدف اصلی من است که متأسفم بگویم برای ایجاد آن سختیهای بسیاری میکشم.
چرا تاکنون در ایران برای شما بزرگداشت نگرفتهاند؟
کار خوبی کردهاند. اینطوری هنرمند سالمتر میماند و بیشتر خودش را رشد میدهد.
در فیلمهایتان همیشه یک مرد خوب به نام مهندس محمد نیکبین وجود دارد. چرا؟
نه، محمد فقط در دو فیلمم حضور دارد. یکی «نیمه پنهان» که آقای کیارستمی پیشنهاد کردند و دومی تسویهحساب. محمد مرد جذابی است و آرامش دارد. آقای کیارستمی معتقد بود محمد میتواند نقش جاوید را که مردی متین و موقر است، بهراحتی بازی کند.
یک جنتلمن دستنیافتنی؟
اینطور شد که همسرم این نقش را بازی کرد. بعدها پیشنهادهای زیادی به ایشان شد که قبول نکرد. سینما تأثیرگذارترین هنر است. گاهی مردم نقش آدم خوب و بد را به خود بازیگر ربط میدهند. معتقدم میلاد کیمرام ریسک بزرگی کرد که نقش سیامک را در فیلم «ملی و راههای نرفتهاش» بازی کرد، زیرا بسیاری از مردم فکر میکنند در دنیای واقعی او همان سیامک است! یا تصور میکنند رضا گلزار همانی است که در فیلم «آتشبس» دیدهاند؛ برای همین نقش مرد خوب تسویهحساب را به همسرم دادم تا اگر باور کردند، اشکالی پیش نیاید.
خیلی دوست دارم بدانم ماجرای برادرتان که در جنگ قطع نخاع و بعد از ١٠ سال شهید شدند چیست؟
برادرم امیر، در دانشگاه تهران در رشته اقتصاد تحصیل کرده بود. ایشان در دوران جنگ ابتدا جانباز ٣٠ درصد شد و پس از مدتی و با حرکت ترکشها در بدن، قطع نخاع از گردن شد. امیر سختیهای بسیاری کشید. در مغز لولهای است که آب مغز را به معده میفرستد. این لوله در مغز امیر صدمه دیده بود و در مغز او یک لوله مصنوعی به نام شنت کار گذاشته بودند. گاهی این شنت بسته میشد و برادرم نمیتوانست حرف بزند و کمکم به کما میرفت. ایشان را باید مرتب به بیمارستان میبردیم تا شنت مغزش را عوض کنند. درباره خریدن این شنت در ناصرخسرو هم میتوانم چند فیلم سینمایی بسازم. چون باید با هزینه زیادی از قاچاقچیهای متنوع دارو تهیه میکردم. شنت را که وصل میکردند، آب مغز خالی میشد و امیر جان مجددا شروع به حرفزدن میکرد. برادرم گاهی به کما میرفت و در این وضعیت جابهجاکردنش بسیار سخت بود و با اینکه مدام او را جابهجا میکردیم، اما زخم بسترهای او روزبهروز عمیقتر میشد. زخم بسترها که عمیق شد، آنتیبیوتیک دیگر جوابگو نبود. گاهی چند ماه برادرم را به منزل خودمان میآوردم تا مادرم استراحت کند. در این مدت همسرم به من کمک کرد. تا اینکه بعد از ١٠ سال، عفونت وارد خون او شد و او را کشت. با مرگ امیر، مادرم هم دوام نیاورد و خیلی زود ما را تنها گذاشت.
یادم هست زمانی که فیلم «دو زن» را ساخته بودید، هجمههای زیادی علیه شما شد. آیا خشونت فیزیکی هم متحمل شدید؟
نه، اما تهدید چرا! یک روز بعد از حمامکردن برادرم، از منزل پدرم در خیابان شیراز خارج شدم تا دخترم ژینا را از مدرسه بردارم. دیدم تمام کوچه پر از شیشه است. نمیدانم میتوانید تصور کنید حجم پنج شیشه شکسته در یک کوچه چقدر میشود یا نه؟ شیشههای ماشین من بود که شکسته بودند. پیش از این، یک یا دو شیشه را میشکستند ولی اینبار هر پنج شیشه را! آنقدر حالم بد بود که با موی خیس کنار جوی آب نشستم و گریه کردم و با اینکه موبایل داشتم نمیتوانستم با همسرم تماس بگیرم که دنبال دخترمان برود. اینها قصه نیست، عین حقیقت است. مدتی هم شخصی من را تهدید به مرگ میکرد که با شکایت ما شناسایی و محکوم شد، اما هرگز دستگیر نشد. فقط دیگر تهدید نمیکرد.
چرا تلویزیون دیگر تیزرهای فیلم «ملی و راههای نرفتهاش» را پخش نمیکند؟
چرایش را نمیدانم. فیلم را شورای تلویزیون دید و ظاهرا پسندید. گفتند اگر من و همسرم یک تعهد محضری به آنها بدهیم که تیزرهایمان را به شبکههای ماهواره ندهیم، تیزر ما را پخش خواهند کرد، اما پس از ٣٥ تیزر آن را قطع کردند و این در حالی است که اغلب فیلمها ٢٠٠ تا هزار تیزر دارند. البته ناامید نیستم گرچه اطلاعرسانی فیلم خوب نیست، اما مردم فیلم را پسندیدهاند و با تبلیغ دهان به دهان فیلم در حال فروش است.
از فروش فیلم راضی هستید؟
به فیلم «ملی و راههای نرفتهاش» خیلی ظلم شد. گویا عزمی وجود دارد تا این فیلم شکست بخورد. هرچند فیلم با تبلیغات مردمی، میلیاردی شد و این به معجزه میماند. فیلم در شرایطی میلیاردی میشود که بدون صلاحدید تهیهکننده فیلم، شورای صنفی بلیت سینما را نیمبها کرد. اکران فیلم را که قرار بود مرداد باشد به اواخر شهریور و ماه محرم انداختند و در ادامه پنج، شش روز در ایام سوگواری عاشورا - تاسوعا سینماها تعطیل بود. بیلبوردهای فیلم را برای مراسم عزاداری برچیدند و هزینه گزافی بر گردن ما گذاشتند. تیزر تلویزیونی هم که نداریم. امسال اکرانهای خوب در بهترین فصلها را به فیلمهای دولتی و سازمانهای دیگر دادند. به نظر میرسد، عزمی وجود دارد که سینمای خصوصی نابود شود. تلخ است ولی متأسفم که بگویم، حقیقت دارد.