حکايات گلستان سعدي/ باب اول- حکايت 21: کيفر ستمگر مغرور و غافلگير
تاریخ انتشار: 95/05/23 18:58
سعدي شيرازي، پادشاه سخن، در زندگي خويش سختي هاي زيادي کشيد، رنج سفر هاي طولاني اي به جان خريد تا تجربيات گرانقدري را کسب کرد و اين تجربيات را به نظم و نثر درآورد تا دريچه هاي حکمتي باشند براي آيندگانش
ما آخرين خبري ها نيز کتاب گلستان را که مي توان گفت از تاثير گذارترين کتاب در نثر ادبيات فارسي ست را براي شما کتابخوانان عزيزمان به اشتراک مي گذاريم
قسمت قبل
يکى از وزيران مغرور و غافل ، خانه يکى از افراد ملتش را ويران کرد، بى خبر از سخن حکيمان فرزانه که گفته اند:
آتش سوزان نکند با سپند
آنچه کند دود دل دردمند
گويند: شير، سلطان همه جانوران و الاغ، خوارترين جانوران است . به همراه الاغ باربر، راه رفتن بهتر است از همراهي با شير درنده .
مسکين خر اگر چه بى تميز است
چون بار همى برد عزيز است
گاوان و خران بار بردار
به ز آدميان مردم آزار
پادشاه از روى قائن و نشانه ها، به زشتى اخلاق آن وزير غافل و مغرور پى برد، او را دستگير کرده و در زير سخت ترين شکنجه ها کشت .
حاصل نشود رضاى سلطان
تا خاطر بندگان نجويى
خواهى که خداى بر تو بخشد
با خلق خداى کن نکويى
يکى از افرادى که مورد ستم همان وزير قرار گرفته بود، از کنار جسد او گذر کرد، وقتى که وضع نکبتبار او را ديد، بينديشيد و گفت:
نه هر که قوت بازوى منصبى دارد
به سلطنت بخورد مال مردمان به گزاف
توان به حلق فرو برد استخوان درشت
ولى شکم بدرد چون بگيرد اندر ناف
نماند ستمکار بد روزگار
بماند بر او لعنت پايدار
کتاب آقاي« محمد محمدي اشتهاردي» است.