بدون شک نیازی نیست که محسن حججی را معرفی کنیم. دیگر همه ایرانیان این شهید بیسر را میشناسند. وقتی پا به دیار این شهید (نجفآباد) میگذارید احساس استواری و صلابتش را بیشتر احساس میکنید. تمام شهر پر است از بنرها و عکسهای شهید حججی. هر شب مسیر مرکز شهر تا خانه پدریاش را پیاده طی میکنم. مسیر خانه را میدانم اما از مغازهداری میپرسم «ببخشید خانه شهید حججی کجاست؟» با دست نشان میدهد مستقیم برو. تمام اهالی، کسبه و راننده تاکسیها عکسش را بر درودیوار مغازهها و ماشینها چسباندهاند. راننده تاکسی میگوید: «خوشا به سعادت این پدر و مادر. فرزندشان سر سفره اباعبدا... نشسته است. کسی نمیداند کی و کجا و چگونه میمیرد اما این نوع شهادت نصیب هر کسی نمیشود. خوش به سعادتش سرکوچه خیمهای برپا کردهاند. مادر با خوشرویی پذیرای ما میشود. زنان دستهدسته به دیدنش میآیند، برخی عکس شهیدان خود را به همراه دارند. عکسها را میگذارند کنار عکس شهید محسن حججی. مادر با تسلط کامل در میان جمع به سوالاتم جواب میدهد. هر چند لحظه یکبار به در نگاه میکند. او منتظر است شاید پیکر فرزندش را بیاورند. »
خیلی جوان به نظر میرسید. شهید فرزند چندم شماست و متولد چه سالی است؟