زنده باد ولایت : : ما سائليم، سائل آقاي کاظمين
تاریخ انتشار: 97/01/22 19:51
آخرين خبر/ از تلويزيون ببينيم يا اينکه خودمان مشرف شويم. وقتي کاظمين و گنبد طلايي باب الحوائج را ميبينيم صدايي در دل نجوا ميکند صدايي پر جاذبه که خوب نميشنويم! ما آدمهاي دوهزار و هيجده از فرزندان پرآوازه رسول اسلام چيزي جز ظاهر گنبد و بارگاهشان يا کمي بيشتر، جملاتي تحت عنوان حديث و روايت و کلياتي از زندگي نامه نمي دانيم امادر دلمان نجواي آرامش بخش و پرجاذبه اي ميشنويم و همين کافيست که از اسارت زمان و مکان خارج شويم. فردا سالروز شهادت مردي است که شايد تنها چيزي که درباره ايشان شنيدهايم مصراع قديمي «يا باب الحوائج يا موسي بن جعفر» باشد و يا اخبار کوتاهي از اسارت طولاني مدت ايشان. دعوت ميکنم از شما تا در اين متن کوتاه درباره يکي از نجات دهندگان بشر از گمراهي و سردرگمي بيشتر بخوانيم.
زنده باد ولایت : : ما سائليم، سائل آقاي کاظمين
تاریخ انتشار: 97/01/22 19:51
آخرين خبر/ از تلويزيون ببينيم يا اينکه خودمان مشرف شويم. وقتي کاظمين و گنبد طلايي باب الحوائج را ميبينيم صدايي در دل نجوا ميکند صدايي پر جاذبه که خوب نميشنويم! ما آدمهاي دوهزار و هيجده از فرزندان پرآوازه رسول اسلام چيزي جز ظاهر گنبد و بارگاهشان يا کمي بيشتر، جملاتي تحت عنوان حديث و روايت و کلياتي از زندگي نامه نمي دانيم امادر دلمان نجواي آرامش بخش و پرجاذبه اي ميشنويم و همين کافيست که از اسارت زمان و مکان خارج شويم. فردا سالروز شهادت مردي است که شايد تنها چيزي که درباره ايشان شنيدهايم مصراع قديمي «يا باب الحوائج يا موسي بن جعفر» باشد و يا اخبار کوتاهي از اسارت طولاني مدت ايشان. دعوت ميکنم از شما تا در اين متن کوتاه درباره يکي از نجات دهندگان بشر از گمراهي و سردرگمي بيشتر بخوانيم.
وقتي همه امکانات در خدمت قدرت بود!
در عصر حيات امام هفتم(ع) شعر و هنر، فقه و حديث و حتي زهد و ورع در خدمت ارباب قدرت درآمده و مکمل ابزار زر و زور شده بود. در اين دوران ديگر تهديد جدي پايه هاي دستگاه خلافت را نمي لرزاند و به همين دليل خلفا از جريان عميق و مستمر دعوت اهل بيت به اسلام ناب محمدي غافل نبودند! در طول 35 سال امامت موسي بن جعفر عليه السلام، چهار خليفه حکومت کردند که هر کدام حداقل يکبار براي به شهادت رساندن ايشان اقدام کردند! طوريکه امام در برهه اي زندگي مخفيانه در روستاهاي اطراف شام و حتي طبرستان داشتند و تحت تعقيب بوده و در اختفا به سر مي بردند!
ماجرا از چه قرار بود؟
ظاهر قضيه اين بود که موسي بن جعفر عليه السلام همچون يک شهروند عادي داراي علم معارف اسلامي، به بيان احکام و مباحثات علمي و کلامي مي پرداختند. طوري که حتي پدر ايشان امام صادق(ع) امر امامت فرزند جوانشان را با اشاره ميگويند و در وصيت نامه هم نام فرزندشان را به عنوان وصي بعد از نام چهارتن ذکر مي کنند. اما باطن تشکيلات شيعه در آن زمان به حدي رشد پيدا کرده بود که شيعيان در اقصا نقاط فتوحات اسلامي براي امام خمس و زکات مي فرستادند! طوريکه که پسرعموي امام که پسر برادر ناخلف امام بود براي سخن چيني و جذب رضايت خليفه به هارون مي گويد«هارون! خيال نکن فقط تو خليفه زمين هستي و مردم به تو ماليات مي دهند. مردم به موسي بن جعفر هم ماليات و پول مي دهند!» هرچند قدرت تشکيلات شيعي و ارتباطات و حمايت هايشان به حدي نبود که بتوان با آن اقدام انقلابي براي از بين بردن حکومت خلفاي قاصب کرد اما خلفا را براي فراخواندن امام به بغداد، تبعيد و حتي زنداني کردن ايشان ترغيب ميکرد. طوريکه مدت زنداني ايشان بين چهار تا شش سال بوده است.
امام چه مي خواستند؟
تبين اسلام ناب در شرايطي که وسعت بزرگي از کره زمين تحت حکومت مثلا اسلامي بود! تفسير صحيح قرآن و ارائه تصويري روشن از معرفت اسلامي در حاليکه قاريان و عالمان زير نظر حکومت به کار خود مشغول بودند! تبين مسئله امامت و حاکميت سياسي در جامعه اسلامي در شرايطي که سالها از غدير خم گذشته و اثري از اصحاب پيامبر وجود نداشت! و در انتها تلاش و کوشش بري تشکيل جامعه اي که هدف پيامبر اسلام و همه پيامبران الهي بود. يعني اقامه قسط و عدل و از بين بردن شريکان و همتايان خداوند از صحنه حکومت و تاثير گذاري بر سرنوشت مردم و سپردن زمام اداره زندگي به بندگان صالح خداوند، امام هر چه مي خواست براي سعادت مردم و خوشبختي مخلوقات بود.
خنثي کردن سياست بازي هارون
هارون يک خليفه سياست مدار و بسيار با ذکاوتي بود او رفتار سه خليفه قبل خود نسبت به امام را ديده بود و تصميم گرفت خودش به مکه و مدينه برود تا از نزديک موسيبن جعفر(ع) را ببيند که چه جور موجودي است. ببيند اين شخصيتي که اين همه دربارهي او حرف هست، اين همه دوستان دارد، حتي در بغداد کساني از دوستان او هستند، اين چه جور شخصيتي دارد؛ آيا بايد از او ترسيد يا نه؟ يکبار در مسجد الحرام امام را ميبيند و يک مذاکرات تندي بين آنها رد و بدل ميشود و موسيبن جعفر ابهت خليفه را در مقابل حاضران ميشکند؛ اما او آنجا موسيبن جعفر(ع) را نميشناسد. بعد که ميآيد مدينه، چند ملاقات با امام کاظم دارد. در اين ملاقاتها هارونالرشيد تمام آن کارهائي را که بايد براي قبضه کردن يک انسان مخالف و يک مبارز حقيقي انجام داد، همه را انجام ميدهد: تهديد، تطميع، فريبکاري؛ همهي اينها اجرا ميشود. که شرحش در تاريخ هست. فقط يک نمونه اش اين که هارون براي ظاهرسازي به امام ميگويد «شما بنيهاشم از فدک محروم شديد، آل علي فدک رااز شماها گرفتند، حالا من ميخواهم فدک را به شما برگردانم. بگو حدود فدک چي تا من به شما برگردانم.» اما حدودي که امام براي فدک معين ميکنند، تمام کشور اسلامي آن روز را در بر ميگيرد؛ شجاعانه جلوي جمع چشم در چشم خليفه ميگويد فدک يعني اين. يعني اينکه تو خيال کني که ما دعوامان در آن روز بر سر يک باغستان بود، چند تا درخت خرما بود، اين سادهلوحانه است. مسئلهي ما آن روز هم مسئلهي چند تا نخلستان و باغستان فدک نبود، مسئلهي خلافت پيغمبر بود؛ مسئلهي حکومت اسلامي بود.
حالا ميان قحطي تابوت هاي شهر، بايد به تخته هاي دري اکتفا کند
خطر موسيبن جعفر براي دستگاه خلافت، خطر يک رهبر بزرگي بود که داراي دانش وسيع است؛ داراي تقوا و عبوديت و صلاحي است که همهي کساني که او را ميشناسند، اين را در او سراغ دارند؛ داراي دوستان و علاقهمنداني است در سراسر جهان اسلام؛ داراي شجاعتي است که از هيچ قدرتي در مقابل خودش ابا ندارد؛ يک مبارز، مجاهد، متصل به خدا، متوکل به خدا، داراي دوستاني در سراسر جهان اسلام و داراي نقشهاي براي اينکه حکومت و نظام اسلامي را پياده بکند، اين بزرگترين خطر براي حکومت هاروني است. بنابراين تصميم گرفت که اين خطر را از پيش پاي خودش بردارد. البته مرد سياستمداري بود، اين کار را دفعتاً انجام نداد. اول مايل بود که به يک شکل غيرمستقيم اين کار را انجام بدهد. بعد ديد بهتر اين است که موسيبن جعفر را به زندان بيندازد، شايد در زندان بتواند با او معامله کند، به او امتياز بدهد، زير فشارها او را وادار به قبول و تسليم بکند. لذا بود که موسيبن جعفر را از مدينه دستور داد دستگير کردند، منتها جوري که احساسات مردم مدينه هم جريحهدار نشود و نفهمند که چه بر سر موسيبن جعفرآمد. لذا دو تا مرکب و مهمل درست کردند، يکي به طرف عراق، يکي به طرف شام که مردم ندانند که موسيبن جعفر را به کجا بردندو امام را آوردند در مرکز خلافت و در بغداد زنداني کردند و اين زندان، زندان طولاني بود وبه قصد اين دستگير کردند که امام (عليهالسّلام) را در زندان به قتل برسانند. بدن نحيف امام را در حاليکه زنجيرها همچنان به آن آويزان بود روي تخت دري از زندان خارج کردند.
تاثير عجيب بر خاندان يک زندانبان سفاک!
داستانهاي زيادي و روايات متعددي از تاثير امام بر زندان بان هايشان هست که يکي از جالبترين آنها سنديبن شاهک معروف که يک زندانبان بسيار خشن و از سرسپردگان بنيعباس و از وفاداران به دستگاه سلطنت و خلافت آن روز بود، او امام را در خانهي خودش در يک زيرزمين بسيار سختي زنداني کرده بود. خانوادهي سندي بن شاهک گاهي اوقات از يک روزنهاي زندان را نگاه ميکردند، وضع زندگي موسيبن جعفر(ع) آنها را تحت تأثير قرار داد و بذر محبت اهل بيت و علاقهمندي به اهل بيت در خانوادهي سندي بن شاهک پاشيده شد، طوريکه که يکي از فرزندان سنديبن شاهک به نام «کشاجم» از بزرگان و اعلام تشيع مي شود!. شايد دو نسل يا يک نسل بعد از سنديبن شاهک يکي از اولاد سندي بن شاهک، کشاجم است که از بزرگترين ادبا و شعرا و از اعلام تشيع در زمان خودش است!
[ بازدید : 481 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]