زنده باد ولایت / خواهر مهدي باكري در نامهاي از مسئولان خواست هزينه برگزاري مراسم يادبود را براي رفع مشكل اشتغال جوانان صرف كنند.
پس از چندين سال سكوت و از گوشهاي نگريستن طاقتم تمام شد. بدين جهت بر خود لازم ديدم به عنوان خواهر تمام شهدا و بزرگ خانواده باكري، گفتنيهايم را بگويم و يقين دارم اين نوشتهها، خواسته برادران شهيدم هست؛ تشكر از صحبتهاي خالصانه دوستداران واقعي شهدا و گله از دوستداران موقعيت طلب خون شهدا. من از مهدي و حميد سخن ميگويم، ولي يقين دارم اين درددل همه خانوادههاي شهداست. در خون باكريها، عشق و علاقه به مقام و منصب و دنياطلبي به لطف پروردگار وجود نداشت و ندارد. به همين علت، علي و مهدي و حميد گمنام زيستند و بدون ادعا زندگي كردند و خدمت خالصانه و بلاعوض را پيشه خود كردند.
شمايي كه به نام مهدي و حميد مراسم بزرگداشت به ويژه براي مهدي بر پاي ميكنيد، آيا واقعاً آنها را شناخته بوديد؟ آيا ميدانيد كه برادران من از هرج و مرج بيزار بودند و اسراف از بيتالمال را بر خود حرام ميدانستند؟ آيا ميدانيد كه آنها حتي با خودكار بيتالمال نامه به خانواده و همسرانشان ننوشتند؟ آيا ميدانيد مهدي زماني كه مسئول شهرداري اروميه بود، حتي يك بار براي رفتوآمد به منزل تا محل كار از اتومبيل دولتي و راننده استفاده نكرد؟ آيا ميدانيد حميد زماني كه اتومبيل جهاد در اختيارش بود، براي انجام امور خانواده از اتومبيل خانوادهاش استفاده ميكرد؟ آيا ميدانيد شهردار بودن مهدي را اهالي كارخانه قند اروميه كه در آنجا بزرگ شده بود و اطرافيانش، حتي بسياري از بستگان كه دور و بر او زندگي ميكردند، نميدانستند؟
پس چرا همه ساله پولهاي كلان از بابت بزرگداشت مراسم از بيتالمال براي پوسترها و غيره براي او مصرف ميشود؟ مهدي و حميد هميشه ميگفتند، به قدري بزرگوارهاي بسيجي در جبههها هستند كه ما از آنها شرمندهايم. چرا از آن بزرگوارها ياد نميكنند؟ چرا از حال خانواده آن بزرگواران نميپرسند و من امروز ميپرسم چرا وقتي براي مهدي مراسم يادبودي در زادگاهش اروميه برگزار ميشود، عدهاي به شمار انگشتان دست شركت ميكنند، ولي براي مراسم تهران، چندين اتوبوس و پروازهاي هوايي از اروميه به تهران عازم ميشوند؟
پاسخ اين را هم شماها خوب ميدانيد، هم ما. برادران من در زمان حيات، وقتي از دل و جان و باصداقت مشغول به خدمت به جمهوري اسلامي بودند، زير تهمتها و انواع ماركها خرد شدند. شما را به خدا سوگند ميدهم پس از شهادتشان با اعمال و رفتارهايي كه مورد علاقه و تأييد آنها نبوده و در خلاف جهت اهداف آنهاست، استخوانهاي گم شده آنها در خاك عراق را اينقدر نلرزانيد.
شما اگر مهدي و حميد و مهديها و حميدها و همتها و... را خيلي دوست داريد، اين هزينهها را براي ايجاد كارخانه و اشتغال براي فرزندان شهدا و رسيدگي به خانوادههايي كه هدفشان از جان بر كف گذاشتنشان، تنها بهتر زندگي كردن ملت فقرزده بود صرف كنيد. همه ساله از طرف همسران اين شهدا، مراسم بزرگداشتي برگزار ميشود كه قدم تمام علاقهمندان به اين شهدا روي چشمهاي خانواده باكري است.
شما مسئولان گرامي، اگر علاقهمند به بزرگداشت و يادبود شهدا هستيد، ميتوانيد با برگزاري سخنراني بدون هزينههاي كلان از شهدا ياد كنيد و ديگر نيازي به صرف هزينههاي گزاف و زدن پوستر و اسراف نيست، چون اگر آنها دوستدار اين مسائل بودند، مانند خيليهاي ديگر در جبههها نبودند و با عشق و علاقه از همه چيزشان نميگذشتند. مهدي از مبارزه هدف داشت. هميشه ميگفت، قرار است حكومت عدل علي در كشور برقرار شود. همسايه گرسنهاي نخواهيم داشت. ديگر فاصله طبقاتي وجود نخواهد داشت. آيا اين است دوست داشتن مهدي باكري؟ حميد عاشق فرزندان و همسرش بود. مگر مهدي به پدر شدن و زندگي در كنار خانواده و عزيزانش علاقه نداشت؟ ولي آنان هدفي بالاتر از خود و خانوادههايشان داشتند. آنها به ما ميگفتند: اگر ما به جنگ كفر نرويم، بلايي كه بر سر زنان سوسنگرد آمد، بر سر شما هم ميآيد. بايد از دين و كشورمان دفاع كنيم تا آزاده زندگي كنيم و حالا آيا اين است پاسخ به هدف و خواسته آنها؟ ملتمسانه خواهش ميكنيم ديگر من و ماي دل سوخته طاقت ديدن اين كارها را به نام شهدا نداريم. از بزرگواراني ياد كنيد كه بسيار پاكتر و خالصتر از مهدي و حميد بودند (به گفته خود آنها)، به خود آييد و اين همه براي رسيدن به مقام و اهداف دنيوي به دنبال گروهبندي و موافق و مخالف هم بودن نباشيد. شما هم چند صباحي مثل آنهايي كه در زمان حياتشان مصدر كار بودند، ولي مثل پايينترين رده كاركنانشان زندگي كردند، باشيد تا شايد خون شهدا از شما راضي باشد. چون هميشه شعار زمان انقلاب در گوشهايم زنگ ميزند.
وظيفه بر خود دانستم به عنوان يك خواهر و يك مسلمان كه در آن زمان فرياد ميزديم، سكوت هر مسلمان خيانت است به قرآن و هيهات من الذله، اكنون نيز مسلماني هستم كه همان راه را ميروم. ديگر طاقت سكوت كردن و شاهد بودن بر بي اعتنايي به خواستهها و اهداف و تفكر شهيدانم را ندارم. با بازگو كردن فشار درونم وظيفه ام را نسبت به شهدا خالي كرده و انجام ميدهم. هر بار در روزنامهها مطالبي غيرواقعي ميخوانم تنم ميلرزد. در روزنامهاي نوشته شده بود، «مهدي پس از فرار از پادگان به دستور امام (ره) زندگي مخفياش را آغاز كرد» مهدي هيچ وقت زندگي مخفي نداشت. مهدي پس از دستور امام راحل، بر ترك پادگانها به اروميه نزد خانوادهاش برگشت و گفت: حالا زمان مبارزه علني است و اعلاميههاي امام را به همراه آورده بود كه شبها توسط خواهر و برادرهاي كوچكترمان در كارخانه قند و منازل پخش ميشد و شبها بر ديوارها، شعارهاي انقلاب را مينوشتند و به همراه شهيد مهدي اميني و چند تن از دوستانش به شهرهاي پيرامون اروميه براي سخنراني و آگاهي دادن به مردم ميرفتند تا زمان بازگشت امام كه به تهران رفت.
مهدي هيچ گاه به غير از زمان تحصيل دانشگاهياش، دور از خانواده زندگي نكرد و مخفي هم نبود. خواهشمندم چنانچه از درستي مطالب مطمئن نيستيد، از باكريها چيزي ننويسيد.