کد خبر: ۵۷۲۱۰۸
تاریخ: ۰۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۶
زنده باد ولایت : محسن پوررمضانی در روزنامه شهروند نوشت؛
سر خیار را نمک زدم و گذاشتم پای لثه آسیای چپم. دردش کلافهام کرده بود و هر کاری به فکرم میرسید میکردم تا شاید دردش کم شود. هر ماه کرایه خانه و بدهیها فلجم میکرد. یک هفته آخر ماه را فقط نان و ماست میخوردم و تهش پولی برای دندانپزشکی نمیماند. برادرم دستم را کشید و گفت: «خجالت نمیکشی، عروسی داداشته، اون وقت تو اینجا نشستی خیار میخوری؟!»
گفتم: «به جون داداش حامد من اصلا بلد نیستم برقصم.»
طوری دستم را کشید که نزدیک بود با صورت بخورم زمین و به سختی تعادلم را حفظ کردم. خیار را گذاشتم توی جیب کتم و دودستی دستش را گرفتم و به حالت التماس گفتم: «تو رو خدا داداش، من ناظم مدرسهام... اگه یکی از بچههای مدرسه ببینه خیلی ضایع است...»
زورش خیلی زیاد بود و من را مثل سورتمه میکشید. وقتی دستم را ول کرد، خودش شروع کرد به چرخاندن دستها و تاب دادن باسنش. من و برادرم وسط سالن بودیم.